موج سبز یا موج شورش؟

آزدی اندیشه با هرج و مرج نمیشه....

موج سبز یا موج شورش؟

آزدی اندیشه با هرج و مرج نمیشه....

آیا فتنه فقط مسئله نفاق است؟

   

درباره اظهارنظرهای اخیر پیرامون فتنه آینده

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»، پرویز امینی نویسنده کتاب جامعه شناسی 22خرداد در همایش "آینده انقلاب اسلامی و کالبد شکافی فتنه" که همزمان با نهم دی ماه در دانشگاه علوم پزشکی شیراز برگزار به همت کانون فرهنگی بصیرت برپا شد در خصوص این موضوع و جامعه شناختی پیرامون فتنه گفته است که در ذیل می آید:


بسم الله الرحمن الرحیم
 
با سلام و عرض ادب به حضور آقایان و خانم های محترم
...یک اتقاقی در سال گذشته به نام 9 دی اتفاق افتاد. و جامعه متفکر، جامعه  اندیشمند جامعه ای است که اهل سوال و پرسش باشد.

سوال ما باید این باشد که چرا 9 دی اتفاق افتاد ؟

چقدر این سوال در جامعه علمی، فکری ما مطرح شد؟ که چرا 9 دی اتفاق افتاد؟ وقتی می گوییم چرا 9 دی اتفاق افتاد منظور این است که چرا چنین حادثه ای در این ابعاد، در این نقطه زمانی و با این کیفیت بوجود آمد؟

به طور برعکس اگر سوال کنیم، یعنی چرا این حادثه با این کیفیت زودتر از 9 دی شکل نگرفت؟

آیا جامعه ایران در طول روزهای بعد انتخابات تا 9 دی به جامعه ای دیگر دگرگون شده بود؟ آیا جامعه ایران از جامعه ای که از بنیان تغییر کرده و در 9 دی چیز دیگری به نمایش می‌گذارد، عوض شده است؟ و آیا این همان جامعه ایرانی است؟

پاسخ من این است که ما 2 شرایط متضاد در جامعه از همان روزهای بعد از انتخابات تا روز 9 دی سپری کردیم.

شرایط متضاد و متفاوتی که جامعه ما را به 2 وضعیت متفاوت قرار داده بود، یک جامعه بود ولی در 2موضوع ظهور و بروز داشت، برای این که شرایط اجتماعی که جامعه در آن قرار داشت، شرایط اجتماعی متفاوت و متضادی بود.

شرایط روز های بعد از انتخابات را می‌شود شرایط "فتنه" نام گذاشت و شرایط منتهی به 9 دی را می گوییم شرایط جامعه‌ی با "بصیرت". یعنی در واقع از روزهای بعد از انتخابات جامعه در حال تغییر است، تغییری از فضای ساخته شده از فضای "فتنه" به فضای "بصیرت".

چرا یکباره در جامعه 9 دی شکل نمی گیرد؟

چون جامعه در حال "فتنه" است و شما در شرایط "فتنه" نمی توانید از جامعه انتظار 9دی داشته باشید و این انتظار طبیعی نیست.
 
جامعه باید یک پروسه ای طی کند و از جامعه ای که "فتنه" در آن حاکم است و شرایط "فتنه" را تجربه کرده به جامعه "بصیرت" که منتهی می شود به 9 دی که اوج "بصیرت" است، برسد.

خوب، "فتنه" چیست؟
راجع به "فتنه" حرف های زیادی از منظرهای مختلف زده می شود. اما چیزی که ادبیات دینی ما و شرایط جامعه ما نشان می دهد، "فتنه" در واقع  یک شرایط اجتماعی است.
فقط بحث، آن کسانی که "فتنه" کردند، نیست. آن یک مسئله است و اما مسئله اصلی ما شرایط اجتماعی است که ما به آن شرایط می گوییم فتته.
 
آن شرایط اجتماعی چیست؟

آن شرایط اجتماعی عبارت است از عدم شفافیت، ابهام، تردید، دودلی و مجموعه شرایطی که جامعه قدرت تشخیص خودش از دست داده و یا آنقدر این قدرت تشخیص تضعیف شده که قدرت عملی کردن و اظهار نظر با قاطعیت و صراحت وجود ندارد. جامعه در شرایط "فتنه" یک چنین ویژگی‌هایی دارد.

اما جامعه در شرایط "بصیرت" چه وضعی دارد؟

در شرایط "بصیرت" یعنی جامعه در نقطه شفافیت هست و در نقطه ای که حالا قدرت تشخیص دارد و حالا می تواند با صراحت و با قاطعیت آن چیزی را که هست و می داند اظهار و بیان کند؛ یعنی آن چیزی که شما در 9دی می بینید.

پرسش اصلی این است که وقتی شرایط اجتماعی منجر به "فتنه" شد و جامعه در تشخیص دچار چالش شد و امکان تشخیص را در آن تضعیف کرد؛ آن چه شرایطی است و چه مولفه های دارد؟ که وقتی بعدا راجع به "بصیرت" صحبت می شود، "بصیرت" تبدیل به یک شعار، تبدیل به یک موضع گیری شده و یک کلمه‌ای می‌شود که دائما در فضای ذهنی و رسانه ای جامعه استفاده می شود اما دقیقا ابعاد و شکلش معلوم نیست!

در واقع الان هر اتفاقی که در جامعه‌ی ما می افتد، برای اینکه "فتنه"، یک کلمه ‌رو بورس و مدی هست به دنبال آن موضوع یک کلمه "فتنه" هم به آن اضافه می کنند، مثل فتنه اقتصادی، فتنه ترور.

در حالی که "فتنه" یک بار فنی و یک بار معنایی خاص دارد، یک اصطلاح فنی است و این طور نیست که هر جوری بتوان آن را بکار برد.

جامعه ای که دچار شرایط "فتنه" می شود این جامعه چند مولفه اصلی دارد؛ یعنی شرایط جامعه شناختی "فتنه" این ها است:

اولین شرط که مهمترین مولفه اصلی ایجاد شرایط فتنه‌گون و مستعدترین زمینه را برای بروز "فتنه" به وجود می آورد این است که آن جامعه جوری تربیت شده باشد و جوری جامعه پذیری پیدا کرده باشد و جوری از طریق رسانه ها، از طریق نخبگان، از طریق علما، از طریق شخصیت های اجتماعی مثل شخصیتهای سیاسی آموزش دیده باشد که در چالش ها و حوادث، به جای اینکه به اصول رجوع کند و به ارزشهای ثابت و مصرحش رجوع کند، اشخاص و افراد و چهره ها را معیار تشخیص حق و باطل و درست و غلط قرار بدهد. اگر جامعه یک چنین شرایطی داشت آن جامعه مستعد "فتنه" است.

برای اینکه ما نمی توانیم به چهره ها و آنهایی که سابقه دارند و آنهایی که چهره های موجهی هستند مصونیت مادام العمر قرار بدهیم که افرادی که این سابقه را داشتند، این مجاهدت را داشتند، این جبهه را رفتند، این رزمندگی را داشتند، این زندان را رفتند، اینها همیشه در مسیر حق باقی می مانند.
 
اگر شما سرنوشت جامعه را در تشخیص حق و باطل گره خورده به اشخاص و افراد ببندید، آن وقت تکلیف این جامعه با اینکه این افراد در چارچوب درست بمانند یا نمانند تعیین می شود؛ یعنی اگر آنها لغزیدند جامعه هم می لغزد.

تمام جنگ های امیرالمومنین(ع) در طول مدتی که زمامدار جامعه بود، تماما مصداق "فتنه " بود.

در جنگ جمل شخصی به نام حارث آمد پیش امیر المومنین(ع) و گفت که یا علی من باور نخواهم کرد که کسی مثل زبیر، کسی مثل طلحه، کسی مثل ام المومنین دچار انحراف شده باشند و امروز ما برای صاف کردن و درست کردن اینها مجبور به مقاتله آنها بشویم، هرگز باور نمی کنیم و از جنگ کنار کشید و آمد پیش عبداله بن عمر.

حالا زبیر کیست؟

زبیر کسی است که وقتی حضرت زهرا (س) داشت به امیرالمومنین(ع) وصیت می کرد، فرمود یا علی من یک وصایایی دارم ممکن است که تو نتوانی وصایای من را بخاطر ملاحظات اجتماعی انجام بدهی اگر نمی توانی من به زبیر بگویم.

این چهره زبیر در تاریخ است پس نکته اول این است که نباید سرنوشت جامعه را منوط به سوابق و وابسته افراد کرد.

پس "بصیرت" چیست؟

"بصیرت" یعنی اینکه به جامعه آموزش داده شود و جامعه پذیری جامعه را جوری سامان داد که بفهمد افراد هر چقدر مهم، هرچقدر مقدس، جای حق و باطل را نمی گیرند.

امیرالمومنین به همین آقای حارث گفت: ای حارث تو آدم کوته بینی هستی تو چشم اندازی به سمت بالا نداری. چرا؟ برای اینکه تو حق را نمی شناسی که اهل حق را بشناسی. تو خود باطن را نمی شناسی  و آدم ها و سوابقشان را معیار حق و باطل قرا ر می دهی.
 
این مستعدترین زمینه برای شکل گیری شرایط "فتنه" است.
عنصر دوم که برآمده از این بستر است معارضه خودی ها با حاکمیت است و "فتنه " در این شرایط شکل می گیرد. "فتنه " با توطئه و دشمنی و خصومت من عام متفاوت است. "فتنه " زمانی "فتنه " است که خودی ها معارضه کنند.

در تمام فتنه گری های زمان امیرالمومنین معارضه گرها خودی ها بودند.

چه زمانی "فتنه" عمیق تر می شود؟

زمانی که آن خودی ها، خودیتر باشند. امیرالمومنین سه تا جنگ کرد که هر سه مصداق "فتنه " بود. حضرت فقط راجع به یک جنگ افتخار کرد، یعنی جنگ نهروان چون آنها خیلی خودی تر از صفینی ها و جملی ها بودند. اینها آنهایی بودند که نماز شب می خواندند، رکوع و سجود می کردند و صدای قرآنشان بلند بود امیرالمومنین به جنگ اینها رفته بود و فرمود من چشم "فتنه " را کور کردم و تنها من بودم که می توانستم چنین کاری را بکنم.

در همین حوادث بعد از انتخابات کسانی که بحث تقلب را مطرح کردند چه کسانی بودند؟


سی ساله که در کشور انتخابات برگزار می شودو در این سالها چه موقع اپوزسیون داخلی یا خارجی گفتند که انتخابات سالم است؟ کدامشان گفتند انتخابات قانونی است و کدامشان گفتند که انتخابات دموکراتیک است ؟

آیا با گفتن اینها اتفاق اجتماعی در جامعه ما رخ داد؟ چرا نیافتاد؟ چون اینها دشمنی شناخته شده دارند.

آن زمانی که کسی که نخست وزیر جنگ بود و نخست وزیر امام بود و حکم داشت از رهبری به عنوان مجمع تشخیص و به عنوان عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و وقتی او گفت تقلب شده، آن وقت جامعه در تشخیص دچار ابهام می شود.

کسی که چند دوره به عنوان رئیس مجلس بود و مورد تمجید رهبری بود و همان کسی که در مجلس ششم در مسئله اصلاح قانون مطبوعات ایستادگی کرد، وقتی اوست که  می گوید جمهوری اسلامی در آرا خیانت کرده است نه یک اپوزسیون شناسنامه دار، ابهام بوجود می آید.

فرد دیگری که مسئله تقلب را مطرح کرد چه کسی بود؟

 

این فرمانده سپاه بوده، فرمانده جنگ بوده، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام بوده و این می گوید جمهوری اسلامی در آرا خیانت کرده و این می گوید در انتخابات تقلب شده و اینجاست که فتنه شکل می گیرد و جامعه دیگر نمی تواند تشخیص بدهد و نمی تواند باور کند موسوی کروبی رضایی تا 22 خرداد با حاکمیت اند بعد از 23خرداد از حاکمیت خارج می شوند و مگر باور پذیر است.

بنابرین شما "فتنه" را فقط مسئله نفاق نبینید "فتنه " منحصر مسئله نفاق نیست.
شما ادبیات آقای موسوی در قبل از انتخابات را ببینید جائیکه که می گوید: "بنده با اعتقاد به ولایت فقیه وارد عرصه انتخابات شدم باید توجه داشت که اصل ولایت فقیه در مقابل کودتاها حاکمیت را حفظ کرده است حد و مرز گفتمان بنده با بقیه گفتمان ها رجوع به پیام خون همین شهداست... بنده هم اکنون بهترین رابطه را با مقام معظم رهبری دارم، قانون اساسی را قبول دارم و تمام موازین آن را رعایت می کنم"

این آدم دارد می گوید تقلب شده است.

سومین عنصر در شکل گیری "فتنه" در یک جامعه لغزش خواص است چرا؟ چون خواص یک گروه مرجع در جامعه اند.

جمعه وقتی دچار ابهام و تردید و دو دلی شد، به گروه مرجع رجوع می کند تا ببیند تشخیص آنها چیست و تا ببیند تصمیمش درست است یا غلط؟ ولی در بعد از انتخابات چه شد؟ خواص لغزیدند یعنی زمانی که جامعه دچار تردید شد، از خواص انتظار این بود که بیایند حق را اظهار کنند، بیایند حق را بیان کنند، وارد صحنه بشوند، ولی وارد صحنه نشدند؛ سه نوع رفتار کردند یکی سکوت بود و بعد گفتند امیرالمومنین گفته اگر دیدید شرایط شرایط "فتنه " است بچه شتر باش نه سواری بده نه از شیرت بخورند. ولی نفهمیدند وقتی دارند در شرایطی که جامعه دچار ابهام شده سکوت می کنند، این به نفع جریان "فتنه " و تثبیت ابهام و تردید است یعنی هم سواری دادند هم از شیرشون خورده شد.

دسته دوم آنهایی بودند که با تاخیر وارد صحنه شدند ممکن است خودشان نجات پیدا کنند و بتوانند آن گناهی که مرتکب شدند، جبران کنند ولی آن هزینه ای که بوجود آورند آن قابل جبران از لحاظ اجتماعی نبود.

دسته سوم کسانی بودند که به تردید ها دامن زدند کدام خواص؟ وقتی مسئله مسئله سیاسی حکومتی مثل انتخابات است گروه مرجع در جامعه چه کسانی هستند ؟ خواص حکومتی.

آقای هاشمی در خواص حکومت ما کیست؟ یک خواص معمولی است؟ وی خواص در خواص است یعنی سوابق او را با ده تا تریلی نمی توانید بکشید؛ مجاهدت های او، زندان او، تجربیات او، و او هست که در نماز جمعه 26 تیر از تریبون حکومت، با منصب رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس مجلس خبرگان می گوید در این انتخابات در سلامتش تردید وجود دارد. 6 ماه بعد در آذر ماه در مشهد می گوید من نگفتم انتخابات باطل است نگفتم تقلب شده بلکه گفتم تردید دارم و چطور می توانستیم تردید نداشته باشیم درحالی که میلیونها نفر می گویند تقلب شده است.

چهارمین عنصر در جامعه شناختی فتنه "مخدوش شدن مرز دوست ودشمن" است چرا که دشمن خودش یک شاخص برای تشخیص حق و باطل یا درست و غلط است  و ما از رویکرد دشمن می فهمیم که حق و باطل کدام طرفی است. امام(ره) به ما گفت: اگر دیدید دشمن از شما حمایت می کنند بدانید که خیانتی کردید که دشمن دارد از شما حمایت می کند و یک شاخص به ما داد.
 
در حوادث پس از انتخابات جریانی که منصوب به فتنه گر بود مرزهایش را با دشمن شناسنه دار و با اپوزسیون شفاف و روشن نکرد چرا چون می خواست در خوشبینانه ترین حالت از ظرفیت فشار بیرونی، فشار سیاسی، فشار رسانه ای اپوزسیون به حاکمیت فشار بیاورد و با چانه زنی از درون، حکومت را به عقب بنشاند.

بنابراین یک رسانه ای مثل بی بی سی فارسی که مستقیما برای یک دولت استعمار گر در ایران است و نفرت از او در جامعه ما وجود دارد، این رسانه در ماه های اول میزان اعتماد به او در تهران بیش از رسانه ملی بود چه جور می شود؟

او دیگر از موضع بی بی سی حرف نمی زند، از موضع انگلیس که دیگر با مردم حرف نمی زند بلکه از موضع موسوی با مردم حرف می زند، از موضوع آن هوادار با جامعه حرف می زند، بنابراین به طور طبیعی وقتی با دشمن مرزبندی نشد، با دشمن شفاف نشد، مقاومت طبیعی که جامعه در برابر دشمن دارد شکل نمی گیرد و اماده پذیرش پیام ها و سیگنالهایی می شود که او می فرستد و بنابرین اگر می خواهید "بصیرت" دهید باید دائما مرزهای دوست و دشمن را برای مردم شفاف کرد و برجسته کرد. هم در مواضع سیاسی و هم در مواضع ایدئولوژیک و نگذاریم اینها در هم ادغام شوند.

عامل پنجم این است که "فتنه" همراهی بخشی از مردم را با خودش داشته باشد و اگر جریان فتنه توانست همراهی بخشی از مردم را با خودش داشته باشد، فتنه عمیق می شود یعنی پیچیده تر می شود مخصوصا برای نظامی که نظام مردمی هست و امکان مواجهه اش با مردم به صورت انتظامی و امنیتی مشکل هست و دستش بسته است و از آن طرف هم عدد کمی که به صحنه می آید برای طرف مقابل تردید ایجاد می کند به این صورت که می گویند این همه آدم می گویند تقلب شده و چطور می شود که با این وجود تقلب نشده باشد؛ یعنی در باور مردم تشکیک بوجود می اید.

نقش مردم در فتنه اینقدر جدی بود که تشدید کننده فتنه و اوج دوره فتنه روز 25 خرداد که عقبه مردمی را به صحنه آوردند و موسوی به توهم افتاد همان حادثه 25 خرداد بود البته فرجام فتنه هم با حضور مردم در 9دی رقم خورد. یعنی شروع و پایان فتنه مولفه مردم بود.

مولفه ششم که در آن جامعه دچار "فتنه" می شود وقتی است که در جامعه حاشیه و متن جابجا بشود، مسائل اصلی با مسائل فرعی جابجا و تغییر کند. بنابراین دشمن همیشه با شما صراحتا مقابله نمی کند و می آید جای واقعیتها را عوض می کند، واقعیت های بزرگ را کوچک می کند و واقعیت های کوچک را بزرگ می کند، مسئله اصلی را فرعی و فرعی را اصلی می کند با این حال در اولویت افکار عمومی در دغدغه افکار عمومی تردید ایجاد می کند.

خوب یک اتفاقی افتاده بود که 40میلیون در انتخابات شرکت کرده بودند یک مشارکت 85درصدی که رکورد همه انتخابات در دنیا را زده بود که بعد بین المللی و منطقه ای ما را بسیار زیاد می کرد اعتماد اجتماعی شور اجتماعی ایجاد می کرد ؛ بعد یک نفر آمده بود با تئوری فرزند آذربایجان و داماد لرستان به این حماسه عظیم چنگ انداخته بود و با این تئوری ابلهانه که حتی نمی داند مردم لرستان اصلا نسبت به داماد نظر منفی دارند و در این حد از مسئله هم وارد نیست و با این تئوری ابلهانه فرزند آذربایجان و داماد لرستان بعد اینقدر فکر نکرده که می گوید مردم آذربایجان باید به فرزندش رای بدهند اما مردم لرستان به فرزندشان که آقای کروبی و رضایی است رای ندهند و باید به دامادشان رای دهند این چالش را بوجود آورد؛ ولی در جامعه ما آیا سوال این شد که چرا این تئوری ابلهانه را بوجود آوردی؟ نه سوال این شد چرا حادثه کوی پیش آمد؟ سوال این شد که چرا کهریزک بوجود آمد؟ سوال این شد که چرا نیروی انتظامی خشونت به خرج می دهد؟! یعنی یک مسئله اصلی با فرعی عوض شد. تمام افکار عمومی معطوف شد به این حادثه و حق امکان ظاهر شدن را از دست داد .

امروز هم همین است و ما داریم همان اشتباهات را می کنیم باز داریم جای حاشیه و متن را عوض می کنیم مدام میگوییم "فتنه" آینده میآید و "فتنه " آینده هم فلان کس در فلان جا است.
 
عزیز من تو داری حاشیه و متن را جابجا می کنی یک مسئله فرعی را مسئله اصلی می کنی!

کل یک دولتی که هدفمند کردن یارانه ها را دارد انجام می دهد و در سفر لبنان آن حماسه عظیم را بوجود آورد اینها را ساده نگیرید ما مثل ماهی در آب هستیم، آن چیزی که در سفر رئیس جمهور به لبنان اتفاق افتاد این یک رخداد بی نظیر بین المللی بود اگر این برای هر کشور غربی اتفاق افتاده بود ده ها سال از ثمره آن فضا منویات خود را پیش می برد ولی ما یک غضنفری  در مجلس داریم همان روز سوال از رئیس جمهور را مطرح می کند یک غضنفر بزرگ تر از او داریم که یک رسانه دارد و سایت دارد و این را می کند خبر اول سایت خودش و اینجاست حاشیه متن عوض می شود بایدحواسمان باشد آن آقا یکسری مشکلاتی دارد ولی او همه چیز دولت نیست، کاری نکنیم که جامعه فکر کند که دولت یعنی او و این همان چیزی است که او می خواهد و ما فکر می کنیم که داریم با او مقابله می کنیم  ولی داریم او را تقویت می کنیم رهبری وقتی می خواست معاون او بشود چه گفت؟

گفت این صلاح نیست بشود و یک سرخوردگی در طرفدارن شما ایجاد می شود و وقتی شما آمدی و او را کردی کل دولت، کردی مجسمه دولت، همه چیز دولت، آن وقت در بدنه اجتماعی حزب اللهی شما چه چه چیزی اتفاق می افتد هم سرخوردگی و هم اختلاف.

مسئله این می شود که در محافل همه می نشینند و می گویند که حالا آقای فلانی چه می کند؟ نقشه اش چیست؟ سخنرانی می شود سوال اصلی این است؟ ولی این جابجا کردن حاشیه و متن است و خود ما داریم فتنه را به وجود می آوریم و اینکه می گوییم فتنه بعدی مذهبی است، خوب اصلا "فتنه" باید خودی باشد که "فتنه" شکل بگیرد و اینکه خوب جز ذات "فتنه " است آن که مثل آقای موسوی آمد علمدار تقلب شد، آیا سوابق بدی داشت؟ امروز نیاییم و برای کسی که امروز کار خطایی کرده برویم و درگذشته هرکاری انجام داده را بشمریم و بگوییم اشتباه کرده است تا مثلا بگوییم که بله اینها بودند که جام زهر را دادندو این سه نفر دادند! هاشمی، موسوی، رضایی چرا چون موسوی تازه به انتخابات آمده بود درحالی که قبلش فقط می گفتند هاشمی، چون آن موقع فقط هاشمی بود، بعد موسوی آمد، شدند دو نفر بعد رضایی هم آمد شدند سه نفر بعد آقای شمخانی آمد در برنامه دیروز امروز فردا گفتند مربع جام زهر در صورتی که نباید این طور حرف زد و باید انصاف را رعایت کرد !

موسوی همان است که در اسفند 76 در دوم خرداد آمد در جمع دانشگاهیان دانشگاه تهران و تئوری توهم توطئه آقای سروش را زیرآبش را زد این همان آدم است.

آقای موسوی همان است که گفت مسئله هسته ای در دولت احمدی نژاد درست است و مسئله هسته ای از مسئله ملی شدن صنعت نفت مسئله مهم تری است این مواضع را داشته و ما نیاییم مسائل را ساده کنیم.

ساده سازی نکنیم و همه را عنوان نفاق بدهیم که مسئله جمع شود آقایی که رئیس مجمع است این سابقه را دارد کسی که دبیر مجمع است این سابقه را دارد وجریان به این سادگی نیست و با یک کلمه نفاق  غال قضییه را بکنیم.

حسین قدیانی:خاتمی۲ نقطه: غلط کردم!

خاتمی۲ نقطه: غلط کردم!
خبرنامه دانشجویان ایران/حسین قدیانی: غلط نکنم دوباره شماره جورج سوروس افتاده. «وزارت» باید چک کند موبایل مردی را که عبایش شکلاتی است. خاتمی «آل سقوط» فتنه است که ما از موسوی و کروبی بگذریم (که نمی‌گذریم) از خاتمی نخواهیم گذشت. من با آن خواص بی‌بصیرت که گفت؛ «خاتمی مصداق خواص بی‌بصیرت نیست» هم‌عقیده‌ام. خاتمی مصداق خواص بی‌بصیرت نیست.
 
مصداق سران فتنه هم نیست. هر کس که یکی به نعل و یکی به میخ بزند، مصداق نفاق است. با مصداق نفاق نمی‌توان وفاق کرد. پس خاتمی از سران نفاق است. سران نفاق را قبل از محاکمه باید زجرکش کرد. اگر دستگاه قضایی همین را مصلحت دیده، ما هستیم! خاتمی باید به نظام برگردد و صورتش از سیلی نظام سرخ شود. صورت خاتمی باید برگردد به سیلی نظام. صورت سران نفاق باید برگردد به دست ما. این بار کشیده‌ای محکم تر از ۹ دی هوس کرده خاتمی که نظام یعنی سیلی بسیجیان نظام. برگرد به نظام، خاتمی. برگردی با همین کلمات سیلی می‌خوری و نسل من چنان محکم ‌ می‌خواباند بر صورتت که اصلا نیازی به محاکمه قوه محترم قضائیه نباشد.
 
 قوه قضائیه باید به پرونده مفاسد اقتصادی رسیدگی کند. صورت جلسه پرونده سران فتنه و نفاق باید با سیلی ملت رسیدگی شود. به خاتمی بگویی «خواص بی‌بصیرت» حتی ظلم در حق خواص بی‌بصیرت است و رهبرم که جانم هزار بار فدایش باد گفت: «به احدی ظلم نکنید». داشتم فکر می‌کردم که منافق چه تعریفی دارد. «میکروب سیاسی» معرف منافق است و خاتمی مصداق بارز «میکروب سیاسی است. میکروب آلوده می‌کند هوای شهر را به منوکسید نفاق، به ذرات معلق دورویی. خاتمی فقط به یک شرط می‌تواند به نظام برگردد. آن شرط این است: هر روز روزنامه‌های زنجیره‌ای تیتر یک شان این باشد؛ خاتمی ۲ نقطه: غلط کردم!
 
خاتمی باید دست خامنه‌ای را بوس کند که به ما درباره سران کفر و فتنه و نفاق هنوز امر نکرده. ما در ماه‌پیمایی ۹ دی جنگ آمده بودیم و نه راه‌پیمایی، که ما ۹ دی کفن پوشیده بودیم. خاتمی همین زجری هم که دارد به اسم نفس می‌کشد، مدیون خامنه‌ای است. خاتمی دارد زجر می‌کشد، خیال می‌کند دارد نفس می‌کشد. از موسوی متوهم‌تر خاتمی است. سران فتنه همین زجرکشیدنشان را هم مدیون مولای ما هستند که ما حاضریم میکروب جماعت را کلا راحت کنیم از زجر کشیدن. خاتمی منت نظام را نمی‌کشد، دارد زجر می‌کشد.
 
 با جمهوری اسلامی و با خون شهدا هر که درفتد ما زجرکشش می‌کنیم. خاتمی به نام نفس دارد زجر می‌کشد و به نام تقلب، فتنه کرد. نوشت «تقلب» اما «فتنه» خواند و دیکته نوشت از دست جورج سوروس و نوشت «تقلب»، آشوبگران عاشورا «قتل» معنی کردند و اینگونه بود که به مردان شیطان‌جوی موسوی فتوای قتل «شهید امیرحسام ذوالعلی» رسید. شریح از خود راضی خوابش را ببیند که به نظام برگردد.
 
 امیرحسام حالا درست یک سال است که از شهادتش می‌گذرد. شهادتت مبارک ‌ای ستاره شهید حضرت ماه،‌ ای بسیجی مخلص راه خدا، ‌ای دوست خوب ما. شهادتت مبارک امیرحسام. حالا درست یک سال است که مادر تو ندیده تو را و هر زنگ خانه که به صدا در می‌آید، خیال می‌کند تویی. بعد از تو هر شب با اشک چشم خوابیده. از «همت» مضاعف تر تویی و از «باکری» بکرتر به شهادت رسیدی. امسال در اتوبوس راهیان نور کنار تمثال زیبای همت و باکری و چمران و باقری و آن شهید روستایی، عکس شهید نسل خودمان را هم به شیشه پنجره خواهیم زد. امیرحسام شهید! شلمچه برای ما قتلگاه توست که تو در کربلای فتنه به شهادت رسیدی، نه در کربلای پنج.
 
آهای شهدای آن ۸ سال رویایی، ای آسمانی‌ها! کربلای فتنه کجا بودید که ۳ راه جمهوری، شده بود ۳ راه شهادت. باور کنید «از مهران تا تهران» راحت‌تر می‌شد جنگید. جنگ سخت «از تهران بود تا تهران» که سرلشکر وفیق السامرایی بعد از ۸ سال جنگ ادعا نمی‌کرد می‌خواهم به نظام جمهوری اسلامی برگردم. جنگ راحت، جنگ شما بود با بعثی‌ها و جنگ سخت را ما کردیم. لطفا به این جنگ، «جنگ نرم» نگویید. این جنگ، «جنگ تحلیلی» بود، نه «جنگ تحمیلی». این جنگ، مرز نداشت، راز و رمز داشت.
 
 ‌ای شهید! ‌ای امیرحسام ذوالعلی! سران فتنه و نفاق آمر قتل تو بودند و مادر تو از خون جگر‌گوشه‌اش نخواهد گذشت. ما نیز از خون برادرمان که پاسدار قانون اساسی بود، نخواهیم گذشت. خاتمی باید آدم شود، بعد به نظام برگردد. خاتمی باید ادب شود، بعد به نظام برگردد. سران فتنه و نفاق باید روزی هزار بار به مادران شهدای هر ۲ دوره دفاع مقدس بگویند غلط کردیم. روزی هزار بار خاتمی باید خاک پاک کفش مادر شهید حسین غلام کبیری را ببوسد تا بلکه دست مقدس ما به صورتش افتخار دهد.
 
نظام جمهوری اسلامی سفینه نجات است. جای منافقین نیست. کشتی نوح نیست که در خشکی فتنه جفتک بیاندازی و در سیلاب واقعه جفت جفت وارد کشتی شوی. مطالبه محاکمه سران فتنه، یکی هم عمل به درس اخلاق «آقا»ست. گوش جان دادن به فرامین حاشیه درس خارج فقه رهبر عزیز یعنی که اگر سران نفاق را جز منافق بخوانی، پشت سر خون حسام «غیبت» کرده‌ای. منافق به انسان ۲ رو می‌گویند؛ ما ریش منفاقین را نگاه کنیم یا ریشه‌ای که در کاخ جورج سوروس دارند؟! ریش ما با ریش سران نفاق فرق می‌کند. ریش ما ریشه در خیابان کاخ قدیم دارد که نام جدیدش «فلسطین» است. ریش سران نفاق ریشه در تیتر یک روزنامه‌ای دارد که سرمقاله‌اش را نتانیاهوی صهیونیست می‌نویسد.
 
مردی با عبای شکلاتی باید توضیح دهد که چرا اسرائیل از وی حمایت کرد؟! ما به این راحتی‌ها خاتمی را به تیغ عدالت نمی‌سپاریم. قوه قضائیه فعلا نباید سران فتنه و نفاق را محاکمه کند. خاتمی اول باید جواب ملت ۹ دی را بدهد که ما خاتمی را به این راحتی‌ها تحویل قوه قضائیه نمی‌دهیم. به خاتمی بگویی اصلاح‌طلب، به خون سرخ شهدای بسیج در فتنه سال هشتاد و اشک، «دروغ» گفته‌ای. به خاتمی بگویی خواص بی‌بصیرت، توهین کرده‌ای به خون سرخ شهید امیرحسام ذوالعلی و رهبر به ما گفته توهین نکنید. سخن گفتن با خاتمی، جز با زبان سرزنش، غیبت پشت سر خون شهدای هر ۲ دوره دفاع مقدس است و «آقا» همه ما را از غیبت پرهیز داده.
 
 ما از رهبر «میکروب سیاسی» را «عمومی» شنیدیم و دقیقا از روی ولایت‌پذیریمان است که مطالبه داریم از دستگاه قضا محاکمه سران فتنه را. محاکمه سران نفاق یکی هم عمل به درس اخلاق «آقا»ست. خاتمی به وجدان خود دروغ گفت و می‌دانست تقلب نشده اما چون به جای خدا از جورج سوروس حساب می‌برد، به خودش به ملت به همه آن ۴۰ میلیون به همه آحاد ملت با هر سلیقه‌ای دروغ گفت و دروغگو دشمن خداست. دروغگو دشمن ولایت فقیه است. دشمن خامنه‌ای دروغ می‌گوید. دشمن خمینی «کافر» بود و دشمن خامنه‌ای «منافق» است و به راحتی آب خوردن دروغ می‌گوید. دروغگو مثل پینوکیوست؛ پینوکیو وقتی دروغ می‌گفت، بینی‌اش دراز می‌شد. خاتمی اما اگر دروغگو نیست و واقعا توبه کرده، عیبی ندارد؛ هر روز بیاید در صدا و سیما و بگوید؛ ۲ نقطه: غلط کردم!
 
خاتمی باید بگوید؛ «غلط کردم گفتم تقلب شده. غلط کردم به نظام خون ۳۰۰ هزار شهید تهمت تقلب زدم. غلط کردم از موسوی حمایت کردم. غلط کردم به آشوبگران عاشورا گرای جورج سوروس دادم. غلط کردم حمایت کردم از آتش زنندگان خیمه خسین. غلط کردم، نفهمیدم. با دشمنان پالوده خوردم. غلط کردم با آل علی درافتادم. غلط کردم… حالا یک غلطی کردم، مردم! شما مرا ببخشید و تحویل قوه قضائیه ندهید». خاتمی همه اینها را باید روزی هزار بار در رسانه ملی، رسانه‌های دوم خردادی، رسانه‌های اصولگرا و زرد و آبی و بنفش و حتی «کیهان بچه‌ها» بگوید تا ما هم بلکه بزرگواری کنیم و اجازه دهیم صورت خاتمی برگردد به سیلی نظام.
 
خاتمی فقط در یک «مجلس» می‌تواند نامزد شود. مجلس ترحیم توهم. شورای پر شر و شور نگهبان انقلاب اسلامی، خون سرخ شهداست و چون قانون اساسی معنوی ما به نص صریح خامنه‌ای وصیتنامه شهداست، از نظر همین قانون اساسی معنوی، خاتمی فقط حق دارد در این نظام، زجر کشیدن خود را به حساب نفس کشیدن بگذارد. ما خدا را شکر می‌کنیم که شورای نگهبان جمهوری اسلامی بیدار است. ما خدا را شکر می‌کنیم که در راس این شورا مجاهدی پیر، خستگی ناپذیر و ساده زیست چون آیت الله جنتی به خاتمی فقط صلاحیت زجر کشیدن در این نظام می‌دهد. ما با شورای نگهبانیم. ما حکومتی هستیم. به تعداد هر شهید حکومتی خاتمی باید بگوید غلط کردم.
 
 ۳۰۰ هزار بار تیتر یک روزنامه‌های ما باید از قول خاتمی این باشد؛ خاتمی ۲ نقطه: غلط کردم. ۳۰۰ هزار بار، خاتمی ۲ نقطه: غلط کردم. مگر رهبر مفترض‌الطاعه مگر خامنه‌ای نگفت، توهین نکنید؛ چرا خاتمی به نظام خون ۳۰۰ هزار شهید تهمت تقلب زد؟! چطور وقتی که از دل همین انتخابات، خاتمی رئیس جمهور شد، نظام ما اهل تقلب نبود اما همین که احمدی‌نژاد شد سرباز جمهور در انتخابات تقلب شده؟! خاتمی باید دست و پای هر شخصی را که به احمدی نژاد رای داده ببوسد و عذرخواهی کند. خاتمی باید هنگامی که ملت در سفرهای استانی، احمدی نژاد را چون نگین حلقه انگشتر حضور حماسی خود می‌کنند، با تصویر شطرنجی بیاید در صدا و سیما و رسما بگوید ۲ نقطه غلط کردم.
 
 اینکه هیچ، خاتمی باید به آن ۱۳ میلیون هم بگوید غلط کردم که آن ۱۳ میلیون هم وطن خوب من هم قبل از زید و عمر به اصل نظام «رای آری» دادند. خاتمی باید به همه افرادی که در دوم خرداد به خودش یا به افراد دیگر رای دادند بگوید؛ ۲ نقطه: غلط کردم. خاتمی باید به ازای هر رأیی که هر ایرانی در هر انتخاباتی به نظام جمهوری اسلامی داد، «غلط کردم دونقطه:» بگوید. هزینه خواب براندازی در نظام ما مساوی است با زجر کشیدن. خاتمی به ازای هر بیانیه موسوی به ازای هر حرف خنده‌دار شیخ بیسواد باید ۲ نقطه: غلط کردم بگوید. خاتمی اینقدر باید ۲ نقطه: غلط کردم بگوید که ما اجازه دهیم صورتش برگردد به سیلی نظام.
 
منافق نگویی به سران نفاق دروغ گفته‌ای به واژه‌ها. خاتمی باید توضیح دهد اهل گفت‌وگوی تمدن‌هاست یا حامی آتش‌زنندگان سطل زباله شهرداری. خاتمی اول باید مشخص کند کدام طرفی است، بعد صورتش را به طرف سیلی نظام برگرداند. اندازه هر سطل زباله‌ای که آتش گرفت، خاتمی باید از کارگران شهرداری عذرخواهی کند. خاتمی باید اندازه همه خسارتی که به شهر تهران وارد شد، پول به حساب بیت‌المال واریز کند، بعد به سیلی نظام برگردد. خاتمی آن اندازه باید به غلط کردن بیفتد که جبران کند چادر از سر زنان کشیدن آشوبگران عاشورا را. اندازه هر آهی که هر مادر شهید کشید، خاتمی باید بگوید؛ ۲ نقطه: غلط کردم. خاتمی باید بفهمد ما چقدر نظام مان را دوست داریم. تا الان هم حرمت این را نگه داشته بودیم که خاتمی روزی روزگاری رئیس‌جمهور جمهوری اسلامی بوده.
 
آقای رئیس جمهور ادوار قبل نظام جمهوری اسلامی! گفت: «نه در مسجد دهندم ره که مستی، نه در میخانه کین خمار خام است». آقای خاتمی! با ما هستی یا با جورج سوروس؟! قسم حضرت عباس یا دم خروس؟! آقای خاتمی! شما کدام طرفی هستید؟ با مسجد بلال یا مسجد ضرار؟ با «بیست‌و سی» یا بی‌بی‌سی؟ با قرآن روی نیزه یا قرآن ناطق؟ با اهل وفاق و دوستی یا با اهل نفاق و دشمنی؟! آقای خاتمی! ستون دین شما کدام نماز است؛ نماز ظهر عاشورا یا نماز آقازاده‌ معاویه؟ کجا بودید وقتی ظهر عاشورا شکستند سر نمازگزاران عاشورا را در جلوی پادگان مقداد در میدان جمهوری اسلامی؟ شما اهل دوکوهه هستید یا کوهان شتر؟ عاشورای ۸۸ که پرچم عباس را به دستور جین شارپ و جورج سوروس آتش زدند، کجا بودی شما؟!
 
 آقای خاتمی! بیرق علمدار حسین را آتش زدند و سوت کشیدند و دست زدند، کجا بودی شما؟! آن روز باید به فکر برگشتن به نظام می‌افتادی و اعلام برائت می‌کردی از آشوبگران عاشورا اما جورج سوروس برای تو در جمهوری اسلامی قلابی و نه انقلابی، کدام پست را در نظر گرفته بود که سکوت را به فریاد و حمایت را به اعلان برائت ترجیح دادی؟! خوابش را ببینی که علم انقلاب اسلامی جز بر دستان خامنه‌ای بدرخشد. ما جمهوری اسلامی را بی‌خامنه‌ای بدون ولایت مطلقه فقیه نمی‌خواهیم. شما آن روی خود را به خوبی در فتنه ۸۸ نشان دادید. این روی شما با عرض معذرت از روی ۲ رویی شماست. خجالت نمی‌کشید؟ از خون شهدا حیا نمی‌کنید؟ شعارهای ما را در ۹ دی حیف که صدا و سیما، سیمای را پخش کرد و صدای ما را نشان نداد و الا حیا می‌کردید از خشم ما از «لعن علی عدوک یا علی»، کروبی و موسوی و خاتمی شما دشمن علی هستید، چون تمام معاویه‌های زمان پشت‌تان در آمدند.
 
 از «فاطمه» خجالت نکشیدی، وقتی که هیلاری کلینتون از شما تعریف می‌کرد؟! وقتی از سر دختران محجبه وطنم هواداران جنابعالی چادر کشیدند، خجالت از معجر زهرا نکشیدی؟! دشمن علی صلاحیت ورود به مجلس سیدعلی را ندارد که قوای ۳ گانه بازوان رهبری برای اداره جامعه است. جای منافقین نیست. شما باید اول از تمام نوکران حسین از عزاداران سیدالشهدا از توده ملت رسما عذرخواهی کنید و الا سیلی نظام به صورت شما برنمی گردد. از هر کسی که در عاشورا و به هر شکل عزاداری می‌کند، شما باید رسما و علنا عذر خواهی کنید و ۲ نقطه: غلط کردم، بگویید.
 
 شما باید از رجب طیب اردوغان عذرخواهی کنید. شما باید از سیدحسن نصرالله عذرخواهی کنید. شما باید از روح مرحوم کوثری از شانه‌های لرزان امام «آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک، نهادی ‌ای تشنه لب صورت خود را به خاک» عذرخواهی کنید. شما باید از حاج منصور ارضی گرفته تا مداح مسجد سر کوچه ما عذرخواهی کنید. شما باید از زینب کبری عذرخواهی کنید. شما حمایت کردید از آتش‌زنندگان خیمه برادر زینب. خجالت نکشیدید که «سری به نیزه بلند است در برابر زینب»؟!

***

آقای خاتمی! شما باز هم حرف زدید. اجازه هست یک لحظه موبایل‌تان را نگاه کنم؟! غلط نکنم جرج سوروس برای‌تان از کاخ سفید، بلوتوث خاکستری فرستاده!… آقای خاتمی! ما خودمان ذغال فروشیم. ما قرقی را رنگ می‌کنیم، جای قناری می‌فروشیم. ما تخس‌ترین بسیجی‌های خامنه‌ای هستیم. رسما باید به ما بگویی ۲ نقطه: غلط کردم! ۲ نقطه‌اش را هم باید بگویی. چنین کردی، ما درباره‌ات فکر می‌کنیم که چگونه صورت‌ات به سیلی ما بسیجیان نظام برگردد

خودی ها با خیانت خود می توانند دست صهیونیستها را در جنایت از پشت

 

صفار هرندی: بسم الله الرحمن الرحیم. لازم می دانم در شب شهادت امام سجاد(ع) زیباترین روح پرستنده، عرض ادب و احترامی به ساحت همه شهیدان راه حق و فضیلت بویژه سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله(ع)و فرزندان و یاران شهیدشان کنم.

اینکه اشاره فرمودید در گفته بنده و یا در گفته ها و یافته های بسیاری اشخاص، 9 دی شبیه ترین روز به یکی از بزرگترین روز های دوران انقلاب یعنی عاشورای 57  بود؛ فکر می کنم کسانی که در سن و سال من هستند و از جوانان نسل دوران انقلاب بودند، این موضوع را می توانند خوب حس کنند.

بعد راهپیمایی عاشورای 57 دیگر هیچ وقت حس و حالی شبیه آن راهپیمایی به من دست نداد مگر در 9 دی. این هم به لحاظ کمیت است و هم به لحاظ کیفیت حضور مردم - همان طور که حاج آقا اشاره فرمودند - راهپیمایی 22 بهمن برای مردم ما یک شکل پیکنیکی هم پیدا کرده است و چقدر هم قشنگ است که خانواده ها دست بچه ها را می گیرند، بادکنک هوا می کنند!و آن روز یک میعادگاه جشن ملی برای ما است یا در روز قدس به لحاظ شرایط خاص خودش در ابعاد محدودتری راهپیمایی صورت می گیرد. آنجا هم حس و حال مخصوص را دارد اگر چه مردم همه ی نفرت و کینه و برائت خودشان را نثار اسرائیل و اربابان خودشان می کنند.

اما به لحاظ محتوا و کیفیت راهپیمایی 9دی باز به این 2 شباهت کمتری داشت تا به راهپیمایی عاشورا که این راهپیمایی تمام کننده بود. معروف است که طاغوت یعنی شخص شاه همزمان با آن راهپیمایی با هلی کوپتر یک  گشتی بر روی تهران زد و وقتی فهمید که همه چیز بر علیه او است، صحنه را خالی کرد و  26 دی ماه یعنی چند روز بعد از عاشورا فراری شد.

راهپیمایی 9دی تمام کننده بود یعنی وقتی این اتفاق افتاد بعد از آن دیگر کمر فتنه شکسته شد و فتنه گران امید خودشان را برای آینده از دست دادند! حالا من این را فارق از از نتیجه می گویم، همه آنهایی که در آنجا بودند، می دیدند که این اتفاق متفاوت از بقیه چیزها است. یک شاهدش پلاکارت های دست نویس مردم بود، این تابلو هایی که خود مردم در خانه نوشته و در دستشان بود، این قریحه ای که در مردم جوشیده بود و تبدیل به شعر و شعار و سروده ای شده بود و زینت بخش(بالای) دستان مردم بود.

یک نکته ی دیگر که قابل ذکر است این است که آن روز خیلی از افراد آمدندکه پیش از آن به دلایل موجه و غیر موجه نیامده بودند. خودشان می گفتند که مثلا با پادردی که من دارم از من پذیرفته است که من دیگر در  راهپیمایی 22 بهمن شرکت نکنم  ولی همان کسی که فکر می کرد راهپیمایی 22 بهمن برای او واجب نیست، فکر می کرد که نباید راهپیمایی 9 دی را ترک کند.

احساس مردم این بود که آن فریادی که مردم آن روز می زدند یک اثر دیگری دارد. گویا قرار است اتفاقی بیافتد. آن اتفاق هم افتاد و آن اتفاق انزوای جریان فتنه در ذهن و دل مردم بود و محکوم شدن آنها به اینکه پناه ببرند به خلوت تنهایی  خودشان و در واقع به یک کنجی بخزند که از چشم مردم دور شوند.

من فکر می کنم که بعضی از آن حوادث در آن روز گذشت که صدا و سیما نمی تواند پخش کند و درست هم همین است و واقعا هم نباید در سطح ملی بعضی از آن حرفها پخش شود و یادمان نمی رود که آنها واقعیت داشت و به عنوان واقعیت باید تسلیمش باشیم. واقعیتی که بر آمده از دل های یک سیل عظیم چند میلیونی است و درحقیقت آنهایی که خودشان را تسلیم دموکراسی نشان می دهند اینجا باید خضوع کنند در برابر خواسته های مردم. ممکن است خواسته های مردم از دید آنها زیاده خواهانه باشد ولی به مردم هم باید حق داد که وقتی 8 ماه مرتب تحمل کردند،نجابت به خرج دادند، باید یک جایی آنقدر به عواطفشا ن لطمه بخورد که  آن وقت حداکثر خواسته های خودشان را مطرح کنند، چیزهایی که شاید در اوقات دیگر از بیانش امتناع می کردند.

در هر حال من راهپیمایی 9 دی را راهپیمایی نمی دانم و حقیقتا فکر می کنم کار خوبی نباشد که اسمش را راهپیمایی گذاشت.روز 9دی شروع یک تاریخچه بود، مثل بعضی از روزهای بزرگ زندگی  بشری مثل 22 بهمن که تاریخ از آنجا بنا نهاده شده است، 9 دی هم روز دیگری است برای اینکه تاریخ را یک طور دیگر بخوانیم و اگر بگوییم فقط برگی از تاریخ،به نظرم جفایی در حق این روز است.   

 

در ادامه میتوانید متن کامل دیروز امروز فردا با حضور محمدحسین صفار هرندی و حجت الاسلام علیرضا پناهیان را بخوانید

 

در  برنامه "دیروز، امروز، فردا" میزبان آقایان محمد حسین صفار هرندی و حجت الاسلام علیرضا پناهیان بود که در این جلسه به بحث و گفتگو پیرامون فتنه 88 و حماسه 9 دی پرداخته شد که در زیر می توانید متن کامل این برنامه را بخوانید.

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ پناهیان در ابتدای این برنامه به بی بصیرتی برخی خواص انتقاد کرد و گفت: 9دی نه تنها بصیرت امت اسلامی را به نمایش گذاشت بلکه نشان داد که برخی اوقات بصیرت عموم مردم از بصیرت نخبگان جوامع هم بالاتر می زند و این در شعارهای مردم  و پیشبینی های نادرست نخبگان از حرکت مردم به وضوح معلوم بود. عجیب است که هنوز برخی از نخبگان جامعه ما با این همه سابقه مردم خودشان رو نمی شناسند.

مردم دارای تحلیل عمیقی  بودند و بسیاری از نخبگانی که تا آن زمان به تحلیلی که در شعارهای مردم بود نرسیده بودند احساس کردند از مردم خودشان یعنی از زمان خودشان عقب تر افتادند، این از ویژگی های برجسته  حماسه9دی بود؛ جلو زدن عموم مردم - من کلمه عوام را استفاده نمی کنم زیرا عوام یه بار منفی دارد- از خواص و نخبگان جامعه؛ وخوش به سعادت نخبگانی که همراه بودند با مردم و عقب نیافتاده بودند.

ویژگی دوم که خیلی ویژگی غریبی  هم بود و شما هم بنا به مصلحت هایی که به خاطر نجابت. مطالبات پدید آورندگان چنین حماسه ای باید خیلی مهم باشد، شما چطور  مطالبات جمع عظیم مردم که از طیف های مختلف آمدند را تشریح می کنید

ادامه مطلب ...

خودی ها با خیانت خود می توانند دست صهیونیستها را در جنایت از پشت

 

صفار هرندی: بسم الله الرحمن الرحیم. لازم می دانم در شب شهادت امام سجاد(ع) زیباترین روح پرستنده، عرض ادب و احترامی به ساحت همه شهیدان راه حق و فضیلت بویژه سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله(ع)و فرزندان و یاران شهیدشان کنم.

اینکه اشاره فرمودید در گفته بنده و یا در گفته ها و یافته های بسیاری اشخاص، 9 دی شبیه ترین روز به یکی از بزرگترین روز های دوران انقلاب یعنی عاشورای 57  بود؛ فکر می کنم کسانی که در سن و سال من هستند و از جوانان نسل دوران انقلاب بودند، این موضوع را می توانند خوب حس کنند.

بعد راهپیمایی عاشورای 57 دیگر هیچ وقت حس و حالی شبیه آن راهپیمایی به من دست نداد مگر در 9 دی. این هم به لحاظ کمیت است و هم به لحاظ کیفیت حضور مردم - همان طور که حاج آقا اشاره فرمودند - راهپیمایی 22 بهمن برای مردم ما یک شکل پیکنیکی هم پیدا کرده است و چقدر هم قشنگ است که خانواده ها دست بچه ها را می گیرند، بادکنک هوا می کنند!و آن روز یک میعادگاه جشن ملی برای ما است یا در روز قدس به لحاظ شرایط خاص خودش در ابعاد محدودتری راهپیمایی صورت می گیرد. آنجا هم حس و حال مخصوص را دارد اگر چه مردم همه ی نفرت و کینه و برائت خودشان را نثار اسرائیل و اربابان خودشان می کنند.

اما به لحاظ محتوا و کیفیت راهپیمایی 9دی باز به این 2 شباهت کمتری داشت تا به راهپیمایی عاشورا که این راهپیمایی تمام کننده بود. معروف است که طاغوت یعنی شخص شاه همزمان با آن راهپیمایی با هلی کوپتر یک  گشتی بر روی تهران زد و وقتی فهمید که همه چیز بر علیه او است، صحنه را خالی کرد و  26 دی ماه یعنی چند روز بعد از عاشورا فراری شد.

راهپیمایی 9دی تمام کننده بود یعنی وقتی این اتفاق افتاد بعد از آن دیگر کمر فتنه شکسته شد و فتنه گران امید خودشان را برای آینده از دست دادند! حالا من این را فارق از از نتیجه می گویم، همه آنهایی که در آنجا بودند، می دیدند که این اتفاق متفاوت از بقیه چیزها است. یک شاهدش پلاکارت های دست نویس مردم بود، این تابلو هایی که خود مردم در خانه نوشته و در دستشان بود، این قریحه ای که در مردم جوشیده بود و تبدیل به شعر و شعار و سروده ای شده بود و زینت بخش(بالای) دستان مردم بود.

یک نکته ی دیگر که قابل ذکر است این است که آن روز خیلی از افراد آمدندکه پیش از آن به دلایل موجه و غیر موجه نیامده بودند. خودشان می گفتند که مثلا با پادردی که من دارم از من پذیرفته است که من دیگر در  راهپیمایی 22 بهمن شرکت نکنم  ولی همان کسی که فکر می کرد راهپیمایی 22 بهمن برای او واجب نیست، فکر می کرد که نباید راهپیمایی 9 دی را ترک کند.

احساس مردم این بود که آن فریادی که مردم آن روز می زدند یک اثر دیگری دارد. گویا قرار است اتفاقی بیافتد. آن اتفاق هم افتاد و آن اتفاق انزوای جریان فتنه در ذهن و دل مردم بود و محکوم شدن آنها به اینکه پناه ببرند به خلوت تنهایی  خودشان و در واقع به یک کنجی بخزند که از چشم مردم دور شوند.

من فکر می کنم که بعضی از آن حوادث در آن روز گذشت که صدا و سیما نمی تواند پخش کند و درست هم همین است و واقعا هم نباید در سطح ملی بعضی از آن حرفها پخش شود و یادمان نمی رود که آنها واقعیت داشت و به عنوان واقعیت باید تسلیمش باشیم. واقعیتی که بر آمده از دل های یک سیل عظیم چند میلیونی است و درحقیقت آنهایی که خودشان را تسلیم دموکراسی نشان می دهند اینجا باید خضوع کنند در برابر خواسته های مردم. ممکن است خواسته های مردم از دید آنها زیاده خواهانه باشد ولی به مردم هم باید حق داد که وقتی 8 ماه مرتب تحمل کردند،نجابت به خرج دادند، باید یک جایی آنقدر به عواطفشا ن لطمه بخورد که  آن وقت حداکثر خواسته های خودشان را مطرح کنند، چیزهایی که شاید در اوقات دیگر از بیانش امتناع می کردند.

در هر حال من راهپیمایی 9 دی را راهپیمایی نمی دانم و حقیقتا فکر می کنم کار خوبی نباشد که اسمش را راهپیمایی گذاشت.روز 9دی شروع یک تاریخچه بود، مثل بعضی از روزهای بزرگ زندگی  بشری مثل 22 بهمن که تاریخ از آنجا بنا نهاده شده است، 9 دی هم روز دیگری است برای اینکه تاریخ را یک طور دیگر بخوانیم و اگر بگوییم فقط برگی از تاریخ،به نظرم جفایی در حق این روز است.   

 

در ادامه میتوانید متن کامل دیروز امروز فردا با حضور محمدحسین صفار هرندی و حجت الاسلام علیرضا پناهیان را بخوانید

 

در  برنامه "دیروز، امروز، فردا" میزبان آقایان محمد حسین صفار هرندی و حجت الاسلام علیرضا پناهیان بود که در این جلسه به بحث و گفتگو پیرامون فتنه 88 و حماسه 9 دی پرداخته شد که در زیر می توانید متن کامل این برنامه را بخوانید.

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ پناهیان در ابتدای این برنامه به بی بصیرتی برخی خواص انتقاد کرد و گفت: 9دی نه تنها بصیرت امت اسلامی را به نمایش گذاشت بلکه نشان داد که برخی اوقات بصیرت عموم مردم از بصیرت نخبگان جوامع هم بالاتر می زند و این در شعارهای مردم  و پیشبینی های نادرست نخبگان از حرکت مردم به وضوح معلوم بود. عجیب است که هنوز برخی از نخبگان جامعه ما با این همه سابقه مردم خودشان رو نمی شناسند.

مردم دارای تحلیل عمیقی  بودند و بسیاری از نخبگانی که تا آن زمان به تحلیلی که در شعارهای مردم بود نرسیده بودند احساس کردند از مردم خودشان یعنی از زمان خودشان عقب تر افتادند، این از ویژگی های برجسته  حماسه9دی بود؛ جلو زدن عموم مردم - من کلمه عوام را استفاده نمی کنم زیرا عوام یه بار منفی دارد- از خواص و نخبگان جامعه؛ وخوش به سعادت نخبگانی که همراه بودند با مردم و عقب نیافتاده بودند.

ویژگی دوم که خیلی ویژگی غریبی  هم بود و شما هم بنا به مصلحت هایی که به خاطر نجابت. مطالبات پدید آورندگان چنین حماسه ای باید خیلی مهم باشد، شما چطور  مطالبات جمع عظیم مردم که از طیف های مختلف آمدند را تشریح می کنید

ادامه مطلب ...

شواهد طراحی خارجی فتنه 88

 

آیا اتفاقات سال گذشته براساس یک طرح از پیش تعیین شده رخ داد یا خیر؟ ممکن است یک طرحی در جامعه به صورت عمومی منتشر نشده باشد اما مقوله‌ای به نام اطلاعات استراتژیک وجود دارد که به معنای این است که دشمن چگونه فکر می‌کند و نیز دشمن در مورد ما چگونه فکر می‌کند؟

برای بررسی نگاه امریکا به جمهوری اسلامی باید مراکز استراتژیک این کشور را مورد بررسی قرار داد. در زمان دولت جمهوری خواه، انستیتوی نومحافظه‌کاران امریکا بارها ایران را مورد خطاب حمله و براندازی قرار داد اما دموکرات‌ها که با شعار جدید سر کار آمدند می‌بایست با صورت ظاهری جدیدی به مقابله با ایران می‌پرداختند. به رغم این مساله شاهد بودیم مرکز استراتژیک دموکرات‌ها و موسسات وابسته به آن دقیقا چند روز مانده به انتخابات ریاست جمهوری ایران سندی را با عنوان «کدام راه به ایران» منتشر کردند که در آن 9 اصل برای مقابله با جمهوری اسلامی تدوین شده بود.

این سند توسط شش استراتژیست برجسته امریکایی تهیه شده بود. دو فصل ابتدایی این سند به راه‌های دیپلماسی اشاره دارد که طی آن باید سیاست هویج و چماق را با گزاره‌های تشویقی بزرگ‌تر و در صورت ناکامی تهدیدات بزرگتر عملی می‌کرد.

در این سند اشاره شده است که ممکن است اجرای این گزینه 50 سال به طول بینجامد. روش دوم در سند این مرکز استراتژیک بر هم زدن نسبت بین هویج بزرگ و چماق بزرگ بوده است که طی آن اتحادیه اروپا باید از حربه‌های مختلفی استفاده می‌کرد اما نهایتا مشخص شد که این روش در مورد ایران عملی نیست. اصل‌های سوم، چهارم و پنجم این سند به گزینه نظامی اختصاص دارد. در فصل سوم آمده که ایران باید مانند عراق اشغال شود اما بعد از بررسی‌های انجام شده نتیجه می‌گیرند که به دلیل گستره زمینی و وجود دو نیروی نظامی مستقل و توانایی گسترده مردمی ایران در مبارزات چریکی این سه اصل قابل انجام نیستند.

در این بخش برآورد شده بود یک میلیون و 200 تا یک میلیون و 400 هزار نیروی نظامی مسلط به زبان فارسی برای انجام جنگ‌های چریکی در دوران بعد از اشغال کشور مورد نیاز خواهد بود. این برآورد در شرایطی مطرح شده که امریکا در تامین 120 هزار نیروی نظامی خود در کشور عراق نیز با چالش مواجه است. بنابراین چنین نتیجه می‌گیرند که این روش غیرممکن خواهد بود.

در فصل چهارم این سند بمباران اتمی تاسیسات هسته‌ای ایران در دستور کار قرار گرفته است اما در بررسی‌های فصلی مشخص شده هر نوع حمله اتمی به ایران، پاسخ ایران را در پی دارد که این مساله به تشدید بحران می‌انجامد و در نهایت نیز به جنگ تمام عیار نظامی ختم خواهد شد. بنابراین این گزینه نیز برای مقابله با ایران مناسب نخواهد بود.

در فصل پنجم بر نشان دادن چراغ سبز به بنیامین نتانیاهو تاکید شده است، اما چون حمله نظامی اسرائیل به ایران در نهایت به دلیل حمایت استراتژیک امریکا از اسرائیل به جنگ تمام عیار نظامی ایران و امریکا ختم خواهد شد این گزینه، مناسب نخواهد بود.

فصل‌های 6 ، 7، 8 و 9 این سند به اقدامات براندازی از جنس دیگری اشاره دارد، در فصل 6 این سند تاکید شده است که باید در ایران انقلاب مخملی به راه بیفتد که حداقل هزینه را برای امریکا دارد، چون در این گزینه از عناصر داخلی برای براندازی استفاده خواهد شد.

فصل هفتم این سند مربوط به راه‌اندازی شورش‌های مرزی در بین قومیت‌های مختلف در جمهوری اسلامی است. مشکل این گزینه، کشورهای همسایه جمهوری اسلامی ایران است که امریکا باید هماهنگی لازم را با آنها انجام دهد و ما نمونه آن را در حوادثی که عبدالمالک ریگی آفرید مشاهده کردیم.
فصل هشتم از کودتای نظامی سخن می‌گوید. در این گزینه امریکا به دنبال استفاده از نارضایتی نظامیان کشور خواهد بود، اما مشکل در این جاست که امریکا در ایران سفارتخانه‌ای برای برقراری ارتباط با این افراد ناراضی ندارد.

همین مساله، شناسایی افراد ناراضی را با مشکل مواجه می‌کند. از سوی دیگر دو قوه نظامی مستقل در ایران فعالیت می‌کند که هر یک مراقب اقدامات نیروهای نظامی دیگر هستند و همین مساله مشکل دشمنان را دو چندان می‌کند.

مشکل امریکا در مورد گزینه ششم این است که نمی‌داند این کار را چه کسی باید اداره کند. در همین زمینه 4 گزینه بر ایشان مطرح است: رفرمیست‌ها که در ایران با عنوان اصلاح‌طلبان شناخته می‌شوند و در پی تغییر اساسی در جمهوری اسلامی هستند، دانشجویان با اندیشه سکولار، جریان روشنفکری سکولار و همچنین رضا پهلوی و سلطنت‌طلب‌ها باید عهده‌دار این کار شوند که البته گزینه چهارم مقبولیت لازم در کشور را ندارد. بنابراین انقلاب مخملی باید به رفرمیست‌ها داده شود تا با کمک دانشجویان و روشنفکران سکولار آن را عملی کنند.

در این سند اشاره شده که این روش برای امریکا هزینه‌ای ندارد و بالاترین توفیق‌ها را خواهد داشت. امریکا گمان می‌کرد این گزینه پیامدهای سایر گزینه‌ها را در پی نخواهد داشت، بنابراین بیشترین توجه خود را به همین روش اختصاص داد.

اکنون سوال این است که آیا جریانی که در حوادث پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری این نقش را بازی کرد در برنامه دشمن بوده است یا خیر؟ در اینجا فرض را بر این می‌بینیم که برخلاف تمام ادله موجود که نشان می‌دهد اصلاح‌طلبان و سکولارها در جریان برنامه‌های غرب بوده‌اند (یک نمونه آن حضور برخی حامیان و سران آن در رسانه‌های بیگانه است) این افراد در جریان برنامه امریکا برای مقابله با جمهوری اسلامی نبوده‌اند و ندانسته در زمینی که امریکا برای آنها طراحی کرده بود بازی کردند. به عبارت دیگر رفرمیست‌ها در این مساله در زمین امریکا بازی کردند در حالی که برنامه و سند این وقایع بر روی وب‌سایت فارسی رژیم صهیونیستی منتشر شده بود.

ما در وب سایت فارسی رژیم صهیونیستی را در دو دوره 125روزه مورد بررسی قرار دادیم. در دوره اول شاهد بودیم هر طرحی را که این سایت منتشر می‌کرد به فاصله چند ساعت در VOA و BBC فارسی منتشر می‌شد و بعد از آن نیز همان طرح‌ها در ایران عملی می‌شد.

حرکت اسرائیل در این حوادث، پیگیری همان شعار فشار از پایین چانه‌زنی از بالا بود، آنها می‌خواستند با اعلام تقلب در انتخابات، مردم را به خیابان آورده و فشار از پایین را عملی کنند، در نتیجه دولت را جابجا کرده و خود جایگزین آن شوند.

در مورد چانه‌زنی از بالا این گونه تلاش کردند که به افکار عمومی چنین القا کنند که فردی که رئیس مجلس خبرگان رهبری مجمع تشخیص مصلحت نظام است تلاش می‌کند مانع از دفاع رهبری در حوادث بعد از انتخابات شود.

در همین زمینه دو راهکار القای عدم کفایت رهبری از سوی خبرگان و همچنین عدم موضع‌گیری بزرگان حوزوی مورد نظر دشمنان بوده است. وزارت خارجه اسرائیل این طرح را اعلام کرد و بعد از آن شاهد بودیم که سازگارا در VOA اعلام می‌کند آقای هاشمی به قم رفته است تا مراجع تقلید را قانع کند در حالی که چنین اتفاقی رخ نداده بود.

در واقع طرح امریکا در حوادث اخیر واتیکانیزه کردن ولایت فقیه بود. امریکا می‌خواست که اگر در این حوادث، ولایت فقیه در چارچوب قانون اساسی پذیرفته شد، تنها به توصیه ارشادی بپردازد و تلاش زیادی برای القای این خواسته خود انجام داد که نمونه‌های آن را در شبکه العربیه هم شاهد بودیم.

این در حالی بود که تمام این هشدارها به افراد و مسئولین مربوطه داده شد. متاسفانه برخی به خواسته‌های خود اصرار کردند تا اینکه در روز قدس و 13 آبان شعارهای مرگ بر اسرائیل و مرگ بر امریکا را تغییر دادند اما با استمرار این روند مردم در 22 بهمن و 9 دی پاسخ قاطعی به آنها دادند و این ماجرا برخلاف حوادث سال 60 و داستان بنی‌صدر با هزینه بسیار کمی به انتها رسید. 

 

حسن عباسی 

منبع: هفته نامه ی 9 دی