به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»، پرویز امینی نویسنده کتاب جامعه شناسی 22خرداد در همایش "آینده انقلاب اسلامی و کالبد شکافی فتنه" که همزمان با نهم دی ماه در دانشگاه علوم پزشکی شیراز برگزار به همت کانون فرهنگی بصیرت برپا شد در خصوص این موضوع و جامعه شناختی پیرامون فتنه گفته است که در ذیل می آید:
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و عرض ادب به حضور آقایان و خانم های محترم
...یک اتقاقی در سال گذشته به نام 9 دی اتفاق افتاد. و جامعه متفکر، جامعه اندیشمند جامعه ای است که اهل سوال و پرسش باشد.
سوال ما باید این باشد که چرا 9 دی اتفاق افتاد ؟
چقدر این سوال در جامعه علمی، فکری ما مطرح شد؟ که چرا 9 دی اتفاق افتاد؟ وقتی می گوییم چرا 9 دی اتفاق افتاد منظور این است که چرا چنین حادثه ای در این ابعاد، در این نقطه زمانی و با این کیفیت بوجود آمد؟
به طور برعکس اگر سوال کنیم، یعنی چرا این حادثه با این کیفیت زودتر از 9 دی شکل نگرفت؟
آیا جامعه ایران در طول روزهای بعد انتخابات تا 9 دی به جامعه ای دیگر دگرگون شده بود؟ آیا جامعه ایران از جامعه ای که از بنیان تغییر کرده و در 9 دی چیز دیگری به نمایش میگذارد، عوض شده است؟ و آیا این همان جامعه ایرانی است؟
پاسخ من این است که ما 2 شرایط متضاد در جامعه از همان روزهای بعد از انتخابات تا روز 9 دی سپری کردیم.
شرایط متضاد و متفاوتی که جامعه ما را به 2 وضعیت متفاوت قرار داده بود، یک جامعه بود ولی در 2موضوع ظهور و بروز داشت، برای این که شرایط اجتماعی که جامعه در آن قرار داشت، شرایط اجتماعی متفاوت و متضادی بود.
شرایط روز های بعد از انتخابات را میشود شرایط "فتنه" نام گذاشت و شرایط منتهی به 9 دی را می گوییم شرایط جامعهی با "بصیرت". یعنی در واقع از روزهای بعد از انتخابات جامعه در حال تغییر است، تغییری از فضای ساخته شده از فضای "فتنه" به فضای "بصیرت".
چرا یکباره در جامعه 9 دی شکل نمی گیرد؟
چون جامعه در حال "فتنه" است و شما در شرایط "فتنه" نمی توانید از جامعه انتظار 9دی داشته باشید و این انتظار طبیعی نیست.
جامعه باید یک پروسه ای طی کند و از جامعه ای که "فتنه" در آن حاکم است و شرایط "فتنه" را تجربه کرده به جامعه "بصیرت" که منتهی می شود به 9 دی که اوج "بصیرت" است، برسد.
خوب، "فتنه" چیست؟
راجع به "فتنه" حرف های زیادی از منظرهای مختلف زده می شود. اما چیزی که ادبیات دینی ما و شرایط جامعه ما نشان می دهد، "فتنه" در واقع یک شرایط اجتماعی است.
فقط بحث، آن کسانی که "فتنه" کردند، نیست. آن یک مسئله است و اما مسئله اصلی ما شرایط اجتماعی است که ما به آن شرایط می گوییم فتته.
آن شرایط اجتماعی چیست؟
آن شرایط اجتماعی عبارت است از عدم شفافیت، ابهام، تردید، دودلی و مجموعه شرایطی که جامعه قدرت تشخیص خودش از دست داده و یا آنقدر این قدرت تشخیص تضعیف شده که قدرت عملی کردن و اظهار نظر با قاطعیت و صراحت وجود ندارد. جامعه در شرایط "فتنه" یک چنین ویژگیهایی دارد.
اما جامعه در شرایط "بصیرت" چه وضعی دارد؟
در شرایط "بصیرت" یعنی جامعه در نقطه شفافیت هست و در نقطه ای که حالا قدرت تشخیص دارد و حالا می تواند با صراحت و با قاطعیت آن چیزی را که هست و می داند اظهار و بیان کند؛ یعنی آن چیزی که شما در 9دی می بینید.
پرسش اصلی این است که وقتی شرایط اجتماعی منجر به "فتنه" شد و جامعه در تشخیص دچار چالش شد و امکان تشخیص را در آن تضعیف کرد؛ آن چه شرایطی است و چه مولفه های دارد؟ که وقتی بعدا راجع به "بصیرت" صحبت می شود، "بصیرت" تبدیل به یک شعار، تبدیل به یک موضع گیری شده و یک کلمهای میشود که دائما در فضای ذهنی و رسانه ای جامعه استفاده می شود اما دقیقا ابعاد و شکلش معلوم نیست!
در واقع الان هر اتفاقی که در جامعهی ما می افتد، برای اینکه "فتنه"، یک کلمه رو بورس و مدی هست به دنبال آن موضوع یک کلمه "فتنه" هم به آن اضافه می کنند، مثل فتنه اقتصادی، فتنه ترور.
در حالی که "فتنه" یک بار فنی و یک بار معنایی خاص دارد، یک اصطلاح فنی است و این طور نیست که هر جوری بتوان آن را بکار برد.
جامعه ای که دچار شرایط "فتنه" می شود این جامعه چند مولفه اصلی دارد؛ یعنی شرایط جامعه شناختی "فتنه" این ها است:
اولین شرط که مهمترین مولفه اصلی ایجاد شرایط فتنهگون و مستعدترین زمینه را برای بروز "فتنه" به وجود می آورد این است که آن جامعه جوری تربیت شده باشد و جوری جامعه پذیری پیدا کرده باشد و جوری از طریق رسانه ها، از طریق نخبگان، از طریق علما، از طریق شخصیت های اجتماعی مثل شخصیتهای سیاسی آموزش دیده باشد که در چالش ها و حوادث، به جای اینکه به اصول رجوع کند و به ارزشهای ثابت و مصرحش رجوع کند، اشخاص و افراد و چهره ها را معیار تشخیص حق و باطل و درست و غلط قرار بدهد. اگر جامعه یک چنین شرایطی داشت آن جامعه مستعد "فتنه" است.
برای اینکه ما نمی توانیم به چهره ها و آنهایی که سابقه دارند و آنهایی که چهره های موجهی هستند مصونیت مادام العمر قرار بدهیم که افرادی که این سابقه را داشتند، این مجاهدت را داشتند، این جبهه را رفتند، این رزمندگی را داشتند، این زندان را رفتند، اینها همیشه در مسیر حق باقی می مانند.
اگر شما سرنوشت جامعه را در تشخیص حق و باطل گره خورده به اشخاص و افراد ببندید، آن وقت تکلیف این جامعه با اینکه این افراد در چارچوب درست بمانند یا نمانند تعیین می شود؛ یعنی اگر آنها لغزیدند جامعه هم می لغزد.
تمام جنگ های امیرالمومنین(ع) در طول مدتی که زمامدار جامعه بود، تماما مصداق "فتنه " بود.
در جنگ جمل شخصی به نام حارث آمد پیش امیر المومنین(ع) و گفت که یا علی من باور نخواهم کرد که کسی مثل زبیر، کسی مثل طلحه، کسی مثل ام المومنین دچار انحراف شده باشند و امروز ما برای صاف کردن و درست کردن اینها مجبور به مقاتله آنها بشویم، هرگز باور نمی کنیم و از جنگ کنار کشید و آمد پیش عبداله بن عمر.
حالا زبیر کیست؟
زبیر کسی است که وقتی حضرت زهرا (س) داشت به امیرالمومنین(ع) وصیت می کرد، فرمود یا علی من یک وصایایی دارم ممکن است که تو نتوانی وصایای من را بخاطر ملاحظات اجتماعی انجام بدهی اگر نمی توانی من به زبیر بگویم.
این چهره زبیر در تاریخ است پس نکته اول این است که نباید سرنوشت جامعه را منوط به سوابق و وابسته افراد کرد.
پس "بصیرت" چیست؟
"بصیرت" یعنی اینکه به جامعه آموزش داده شود و جامعه پذیری جامعه را جوری سامان داد که بفهمد افراد هر چقدر مهم، هرچقدر مقدس، جای حق و باطل را نمی گیرند.
امیرالمومنین به همین آقای حارث گفت: ای حارث تو آدم کوته بینی هستی تو چشم اندازی به سمت بالا نداری. چرا؟ برای اینکه تو حق را نمی شناسی که اهل حق را بشناسی. تو خود باطن را نمی شناسی و آدم ها و سوابقشان را معیار حق و باطل قرا ر می دهی.
این مستعدترین زمینه برای شکل گیری شرایط "فتنه" است.
عنصر دوم که برآمده از این بستر است معارضه خودی ها با حاکمیت است و "فتنه " در این شرایط شکل می گیرد. "فتنه " با توطئه و دشمنی و خصومت من عام متفاوت است. "فتنه " زمانی "فتنه " است که خودی ها معارضه کنند.
در تمام فتنه گری های زمان امیرالمومنین معارضه گرها خودی ها بودند.
چه زمانی "فتنه" عمیق تر می شود؟
زمانی که آن خودی ها، خودیتر باشند. امیرالمومنین سه تا جنگ کرد که هر سه مصداق "فتنه " بود. حضرت فقط راجع به یک جنگ افتخار کرد، یعنی جنگ نهروان چون آنها خیلی خودی تر از صفینی ها و جملی ها بودند. اینها آنهایی بودند که نماز شب می خواندند، رکوع و سجود می کردند و صدای قرآنشان بلند بود امیرالمومنین به جنگ اینها رفته بود و فرمود من چشم "فتنه " را کور کردم و تنها من بودم که می توانستم چنین کاری را بکنم.
در همین حوادث بعد از انتخابات کسانی که بحث تقلب را مطرح کردند چه کسانی بودند؟
سی ساله که در کشور انتخابات برگزار می شودو در این سالها چه موقع اپوزسیون داخلی یا خارجی گفتند که انتخابات سالم است؟ کدامشان گفتند انتخابات قانونی است و کدامشان گفتند که انتخابات دموکراتیک است ؟
آیا با گفتن اینها اتفاق اجتماعی در جامعه ما رخ داد؟ چرا نیافتاد؟ چون اینها دشمنی شناخته شده دارند.
آن زمانی که کسی که نخست وزیر جنگ بود و نخست وزیر امام بود و حکم داشت از رهبری به عنوان مجمع تشخیص و به عنوان عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و وقتی او گفت تقلب شده، آن وقت جامعه در تشخیص دچار ابهام می شود.
کسی که چند دوره به عنوان رئیس مجلس بود و مورد تمجید رهبری بود و همان کسی که در مجلس ششم در مسئله اصلاح قانون مطبوعات ایستادگی کرد، وقتی اوست که می گوید جمهوری اسلامی در آرا خیانت کرده است نه یک اپوزسیون شناسنامه دار، ابهام بوجود می آید.
فرد دیگری که مسئله تقلب را مطرح کرد چه کسی بود؟