موج سبز یا موج شورش؟

آزدی اندیشه با هرج و مرج نمیشه....

موج سبز یا موج شورش؟

آزدی اندیشه با هرج و مرج نمیشه....

قرعه کشی - مسابقه - جایزه - کسب درآمد


اگر موبایل داری برو اینجا ثبت نام کن تا:

_هم در قرعه کشی شرکت داده بشی

_هم اگر خواستی بتونی تو مسابقه شرکت کنی و جایزه ببری (نیم سکه و ربع سکه و ...)

_هم بتونی از این طریق کسب درآمد کنی 

 

 

اینجا کلیک کن

آیا فتنه فقط مسئله نفاق است؟

   

درباره اظهارنظرهای اخیر پیرامون فتنه آینده

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»، پرویز امینی نویسنده کتاب جامعه شناسی 22خرداد در همایش "آینده انقلاب اسلامی و کالبد شکافی فتنه" که همزمان با نهم دی ماه در دانشگاه علوم پزشکی شیراز برگزار به همت کانون فرهنگی بصیرت برپا شد در خصوص این موضوع و جامعه شناختی پیرامون فتنه گفته است که در ذیل می آید:


بسم الله الرحمن الرحیم
 
با سلام و عرض ادب به حضور آقایان و خانم های محترم
...یک اتقاقی در سال گذشته به نام 9 دی اتفاق افتاد. و جامعه متفکر، جامعه  اندیشمند جامعه ای است که اهل سوال و پرسش باشد.

سوال ما باید این باشد که چرا 9 دی اتفاق افتاد ؟

چقدر این سوال در جامعه علمی، فکری ما مطرح شد؟ که چرا 9 دی اتفاق افتاد؟ وقتی می گوییم چرا 9 دی اتفاق افتاد منظور این است که چرا چنین حادثه ای در این ابعاد، در این نقطه زمانی و با این کیفیت بوجود آمد؟

به طور برعکس اگر سوال کنیم، یعنی چرا این حادثه با این کیفیت زودتر از 9 دی شکل نگرفت؟

آیا جامعه ایران در طول روزهای بعد انتخابات تا 9 دی به جامعه ای دیگر دگرگون شده بود؟ آیا جامعه ایران از جامعه ای که از بنیان تغییر کرده و در 9 دی چیز دیگری به نمایش می‌گذارد، عوض شده است؟ و آیا این همان جامعه ایرانی است؟

پاسخ من این است که ما 2 شرایط متضاد در جامعه از همان روزهای بعد از انتخابات تا روز 9 دی سپری کردیم.

شرایط متضاد و متفاوتی که جامعه ما را به 2 وضعیت متفاوت قرار داده بود، یک جامعه بود ولی در 2موضوع ظهور و بروز داشت، برای این که شرایط اجتماعی که جامعه در آن قرار داشت، شرایط اجتماعی متفاوت و متضادی بود.

شرایط روز های بعد از انتخابات را می‌شود شرایط "فتنه" نام گذاشت و شرایط منتهی به 9 دی را می گوییم شرایط جامعه‌ی با "بصیرت". یعنی در واقع از روزهای بعد از انتخابات جامعه در حال تغییر است، تغییری از فضای ساخته شده از فضای "فتنه" به فضای "بصیرت".

چرا یکباره در جامعه 9 دی شکل نمی گیرد؟

چون جامعه در حال "فتنه" است و شما در شرایط "فتنه" نمی توانید از جامعه انتظار 9دی داشته باشید و این انتظار طبیعی نیست.
 
جامعه باید یک پروسه ای طی کند و از جامعه ای که "فتنه" در آن حاکم است و شرایط "فتنه" را تجربه کرده به جامعه "بصیرت" که منتهی می شود به 9 دی که اوج "بصیرت" است، برسد.

خوب، "فتنه" چیست؟
راجع به "فتنه" حرف های زیادی از منظرهای مختلف زده می شود. اما چیزی که ادبیات دینی ما و شرایط جامعه ما نشان می دهد، "فتنه" در واقع  یک شرایط اجتماعی است.
فقط بحث، آن کسانی که "فتنه" کردند، نیست. آن یک مسئله است و اما مسئله اصلی ما شرایط اجتماعی است که ما به آن شرایط می گوییم فتته.
 
آن شرایط اجتماعی چیست؟

آن شرایط اجتماعی عبارت است از عدم شفافیت، ابهام، تردید، دودلی و مجموعه شرایطی که جامعه قدرت تشخیص خودش از دست داده و یا آنقدر این قدرت تشخیص تضعیف شده که قدرت عملی کردن و اظهار نظر با قاطعیت و صراحت وجود ندارد. جامعه در شرایط "فتنه" یک چنین ویژگی‌هایی دارد.

اما جامعه در شرایط "بصیرت" چه وضعی دارد؟

در شرایط "بصیرت" یعنی جامعه در نقطه شفافیت هست و در نقطه ای که حالا قدرت تشخیص دارد و حالا می تواند با صراحت و با قاطعیت آن چیزی را که هست و می داند اظهار و بیان کند؛ یعنی آن چیزی که شما در 9دی می بینید.

پرسش اصلی این است که وقتی شرایط اجتماعی منجر به "فتنه" شد و جامعه در تشخیص دچار چالش شد و امکان تشخیص را در آن تضعیف کرد؛ آن چه شرایطی است و چه مولفه های دارد؟ که وقتی بعدا راجع به "بصیرت" صحبت می شود، "بصیرت" تبدیل به یک شعار، تبدیل به یک موضع گیری شده و یک کلمه‌ای می‌شود که دائما در فضای ذهنی و رسانه ای جامعه استفاده می شود اما دقیقا ابعاد و شکلش معلوم نیست!

در واقع الان هر اتفاقی که در جامعه‌ی ما می افتد، برای اینکه "فتنه"، یک کلمه ‌رو بورس و مدی هست به دنبال آن موضوع یک کلمه "فتنه" هم به آن اضافه می کنند، مثل فتنه اقتصادی، فتنه ترور.

در حالی که "فتنه" یک بار فنی و یک بار معنایی خاص دارد، یک اصطلاح فنی است و این طور نیست که هر جوری بتوان آن را بکار برد.

جامعه ای که دچار شرایط "فتنه" می شود این جامعه چند مولفه اصلی دارد؛ یعنی شرایط جامعه شناختی "فتنه" این ها است:

اولین شرط که مهمترین مولفه اصلی ایجاد شرایط فتنه‌گون و مستعدترین زمینه را برای بروز "فتنه" به وجود می آورد این است که آن جامعه جوری تربیت شده باشد و جوری جامعه پذیری پیدا کرده باشد و جوری از طریق رسانه ها، از طریق نخبگان، از طریق علما، از طریق شخصیت های اجتماعی مثل شخصیتهای سیاسی آموزش دیده باشد که در چالش ها و حوادث، به جای اینکه به اصول رجوع کند و به ارزشهای ثابت و مصرحش رجوع کند، اشخاص و افراد و چهره ها را معیار تشخیص حق و باطل و درست و غلط قرار بدهد. اگر جامعه یک چنین شرایطی داشت آن جامعه مستعد "فتنه" است.

برای اینکه ما نمی توانیم به چهره ها و آنهایی که سابقه دارند و آنهایی که چهره های موجهی هستند مصونیت مادام العمر قرار بدهیم که افرادی که این سابقه را داشتند، این مجاهدت را داشتند، این جبهه را رفتند، این رزمندگی را داشتند، این زندان را رفتند، اینها همیشه در مسیر حق باقی می مانند.
 
اگر شما سرنوشت جامعه را در تشخیص حق و باطل گره خورده به اشخاص و افراد ببندید، آن وقت تکلیف این جامعه با اینکه این افراد در چارچوب درست بمانند یا نمانند تعیین می شود؛ یعنی اگر آنها لغزیدند جامعه هم می لغزد.

تمام جنگ های امیرالمومنین(ع) در طول مدتی که زمامدار جامعه بود، تماما مصداق "فتنه " بود.

در جنگ جمل شخصی به نام حارث آمد پیش امیر المومنین(ع) و گفت که یا علی من باور نخواهم کرد که کسی مثل زبیر، کسی مثل طلحه، کسی مثل ام المومنین دچار انحراف شده باشند و امروز ما برای صاف کردن و درست کردن اینها مجبور به مقاتله آنها بشویم، هرگز باور نمی کنیم و از جنگ کنار کشید و آمد پیش عبداله بن عمر.

حالا زبیر کیست؟

زبیر کسی است که وقتی حضرت زهرا (س) داشت به امیرالمومنین(ع) وصیت می کرد، فرمود یا علی من یک وصایایی دارم ممکن است که تو نتوانی وصایای من را بخاطر ملاحظات اجتماعی انجام بدهی اگر نمی توانی من به زبیر بگویم.

این چهره زبیر در تاریخ است پس نکته اول این است که نباید سرنوشت جامعه را منوط به سوابق و وابسته افراد کرد.

پس "بصیرت" چیست؟

"بصیرت" یعنی اینکه به جامعه آموزش داده شود و جامعه پذیری جامعه را جوری سامان داد که بفهمد افراد هر چقدر مهم، هرچقدر مقدس، جای حق و باطل را نمی گیرند.

امیرالمومنین به همین آقای حارث گفت: ای حارث تو آدم کوته بینی هستی تو چشم اندازی به سمت بالا نداری. چرا؟ برای اینکه تو حق را نمی شناسی که اهل حق را بشناسی. تو خود باطن را نمی شناسی  و آدم ها و سوابقشان را معیار حق و باطل قرا ر می دهی.
 
این مستعدترین زمینه برای شکل گیری شرایط "فتنه" است.
عنصر دوم که برآمده از این بستر است معارضه خودی ها با حاکمیت است و "فتنه " در این شرایط شکل می گیرد. "فتنه " با توطئه و دشمنی و خصومت من عام متفاوت است. "فتنه " زمانی "فتنه " است که خودی ها معارضه کنند.

در تمام فتنه گری های زمان امیرالمومنین معارضه گرها خودی ها بودند.

چه زمانی "فتنه" عمیق تر می شود؟

زمانی که آن خودی ها، خودیتر باشند. امیرالمومنین سه تا جنگ کرد که هر سه مصداق "فتنه " بود. حضرت فقط راجع به یک جنگ افتخار کرد، یعنی جنگ نهروان چون آنها خیلی خودی تر از صفینی ها و جملی ها بودند. اینها آنهایی بودند که نماز شب می خواندند، رکوع و سجود می کردند و صدای قرآنشان بلند بود امیرالمومنین به جنگ اینها رفته بود و فرمود من چشم "فتنه " را کور کردم و تنها من بودم که می توانستم چنین کاری را بکنم.

در همین حوادث بعد از انتخابات کسانی که بحث تقلب را مطرح کردند چه کسانی بودند؟


سی ساله که در کشور انتخابات برگزار می شودو در این سالها چه موقع اپوزسیون داخلی یا خارجی گفتند که انتخابات سالم است؟ کدامشان گفتند انتخابات قانونی است و کدامشان گفتند که انتخابات دموکراتیک است ؟

آیا با گفتن اینها اتفاق اجتماعی در جامعه ما رخ داد؟ چرا نیافتاد؟ چون اینها دشمنی شناخته شده دارند.

آن زمانی که کسی که نخست وزیر جنگ بود و نخست وزیر امام بود و حکم داشت از رهبری به عنوان مجمع تشخیص و به عنوان عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و وقتی او گفت تقلب شده، آن وقت جامعه در تشخیص دچار ابهام می شود.

کسی که چند دوره به عنوان رئیس مجلس بود و مورد تمجید رهبری بود و همان کسی که در مجلس ششم در مسئله اصلاح قانون مطبوعات ایستادگی کرد، وقتی اوست که  می گوید جمهوری اسلامی در آرا خیانت کرده است نه یک اپوزسیون شناسنامه دار، ابهام بوجود می آید.

فرد دیگری که مسئله تقلب را مطرح کرد چه کسی بود؟

 

این فرمانده سپاه بوده، فرمانده جنگ بوده، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام بوده و این می گوید جمهوری اسلامی در آرا خیانت کرده و این می گوید در انتخابات تقلب شده و اینجاست که فتنه شکل می گیرد و جامعه دیگر نمی تواند تشخیص بدهد و نمی تواند باور کند موسوی کروبی رضایی تا 22 خرداد با حاکمیت اند بعد از 23خرداد از حاکمیت خارج می شوند و مگر باور پذیر است.

بنابرین شما "فتنه" را فقط مسئله نفاق نبینید "فتنه " منحصر مسئله نفاق نیست.
شما ادبیات آقای موسوی در قبل از انتخابات را ببینید جائیکه که می گوید: "بنده با اعتقاد به ولایت فقیه وارد عرصه انتخابات شدم باید توجه داشت که اصل ولایت فقیه در مقابل کودتاها حاکمیت را حفظ کرده است حد و مرز گفتمان بنده با بقیه گفتمان ها رجوع به پیام خون همین شهداست... بنده هم اکنون بهترین رابطه را با مقام معظم رهبری دارم، قانون اساسی را قبول دارم و تمام موازین آن را رعایت می کنم"

این آدم دارد می گوید تقلب شده است.

سومین عنصر در شکل گیری "فتنه" در یک جامعه لغزش خواص است چرا؟ چون خواص یک گروه مرجع در جامعه اند.

جمعه وقتی دچار ابهام و تردید و دو دلی شد، به گروه مرجع رجوع می کند تا ببیند تشخیص آنها چیست و تا ببیند تصمیمش درست است یا غلط؟ ولی در بعد از انتخابات چه شد؟ خواص لغزیدند یعنی زمانی که جامعه دچار تردید شد، از خواص انتظار این بود که بیایند حق را اظهار کنند، بیایند حق را بیان کنند، وارد صحنه بشوند، ولی وارد صحنه نشدند؛ سه نوع رفتار کردند یکی سکوت بود و بعد گفتند امیرالمومنین گفته اگر دیدید شرایط شرایط "فتنه " است بچه شتر باش نه سواری بده نه از شیرت بخورند. ولی نفهمیدند وقتی دارند در شرایطی که جامعه دچار ابهام شده سکوت می کنند، این به نفع جریان "فتنه " و تثبیت ابهام و تردید است یعنی هم سواری دادند هم از شیرشون خورده شد.

دسته دوم آنهایی بودند که با تاخیر وارد صحنه شدند ممکن است خودشان نجات پیدا کنند و بتوانند آن گناهی که مرتکب شدند، جبران کنند ولی آن هزینه ای که بوجود آورند آن قابل جبران از لحاظ اجتماعی نبود.

دسته سوم کسانی بودند که به تردید ها دامن زدند کدام خواص؟ وقتی مسئله مسئله سیاسی حکومتی مثل انتخابات است گروه مرجع در جامعه چه کسانی هستند ؟ خواص حکومتی.

آقای هاشمی در خواص حکومت ما کیست؟ یک خواص معمولی است؟ وی خواص در خواص است یعنی سوابق او را با ده تا تریلی نمی توانید بکشید؛ مجاهدت های او، زندان او، تجربیات او، و او هست که در نماز جمعه 26 تیر از تریبون حکومت، با منصب رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس مجلس خبرگان می گوید در این انتخابات در سلامتش تردید وجود دارد. 6 ماه بعد در آذر ماه در مشهد می گوید من نگفتم انتخابات باطل است نگفتم تقلب شده بلکه گفتم تردید دارم و چطور می توانستیم تردید نداشته باشیم درحالی که میلیونها نفر می گویند تقلب شده است.

چهارمین عنصر در جامعه شناختی فتنه "مخدوش شدن مرز دوست ودشمن" است چرا که دشمن خودش یک شاخص برای تشخیص حق و باطل یا درست و غلط است  و ما از رویکرد دشمن می فهمیم که حق و باطل کدام طرفی است. امام(ره) به ما گفت: اگر دیدید دشمن از شما حمایت می کنند بدانید که خیانتی کردید که دشمن دارد از شما حمایت می کند و یک شاخص به ما داد.
 
در حوادث پس از انتخابات جریانی که منصوب به فتنه گر بود مرزهایش را با دشمن شناسنه دار و با اپوزسیون شفاف و روشن نکرد چرا چون می خواست در خوشبینانه ترین حالت از ظرفیت فشار بیرونی، فشار سیاسی، فشار رسانه ای اپوزسیون به حاکمیت فشار بیاورد و با چانه زنی از درون، حکومت را به عقب بنشاند.

بنابراین یک رسانه ای مثل بی بی سی فارسی که مستقیما برای یک دولت استعمار گر در ایران است و نفرت از او در جامعه ما وجود دارد، این رسانه در ماه های اول میزان اعتماد به او در تهران بیش از رسانه ملی بود چه جور می شود؟

او دیگر از موضع بی بی سی حرف نمی زند، از موضع انگلیس که دیگر با مردم حرف نمی زند بلکه از موضع موسوی با مردم حرف می زند، از موضوع آن هوادار با جامعه حرف می زند، بنابراین به طور طبیعی وقتی با دشمن مرزبندی نشد، با دشمن شفاف نشد، مقاومت طبیعی که جامعه در برابر دشمن دارد شکل نمی گیرد و اماده پذیرش پیام ها و سیگنالهایی می شود که او می فرستد و بنابرین اگر می خواهید "بصیرت" دهید باید دائما مرزهای دوست و دشمن را برای مردم شفاف کرد و برجسته کرد. هم در مواضع سیاسی و هم در مواضع ایدئولوژیک و نگذاریم اینها در هم ادغام شوند.

عامل پنجم این است که "فتنه" همراهی بخشی از مردم را با خودش داشته باشد و اگر جریان فتنه توانست همراهی بخشی از مردم را با خودش داشته باشد، فتنه عمیق می شود یعنی پیچیده تر می شود مخصوصا برای نظامی که نظام مردمی هست و امکان مواجهه اش با مردم به صورت انتظامی و امنیتی مشکل هست و دستش بسته است و از آن طرف هم عدد کمی که به صحنه می آید برای طرف مقابل تردید ایجاد می کند به این صورت که می گویند این همه آدم می گویند تقلب شده و چطور می شود که با این وجود تقلب نشده باشد؛ یعنی در باور مردم تشکیک بوجود می اید.

نقش مردم در فتنه اینقدر جدی بود که تشدید کننده فتنه و اوج دوره فتنه روز 25 خرداد که عقبه مردمی را به صحنه آوردند و موسوی به توهم افتاد همان حادثه 25 خرداد بود البته فرجام فتنه هم با حضور مردم در 9دی رقم خورد. یعنی شروع و پایان فتنه مولفه مردم بود.

مولفه ششم که در آن جامعه دچار "فتنه" می شود وقتی است که در جامعه حاشیه و متن جابجا بشود، مسائل اصلی با مسائل فرعی جابجا و تغییر کند. بنابراین دشمن همیشه با شما صراحتا مقابله نمی کند و می آید جای واقعیتها را عوض می کند، واقعیت های بزرگ را کوچک می کند و واقعیت های کوچک را بزرگ می کند، مسئله اصلی را فرعی و فرعی را اصلی می کند با این حال در اولویت افکار عمومی در دغدغه افکار عمومی تردید ایجاد می کند.

خوب یک اتفاقی افتاده بود که 40میلیون در انتخابات شرکت کرده بودند یک مشارکت 85درصدی که رکورد همه انتخابات در دنیا را زده بود که بعد بین المللی و منطقه ای ما را بسیار زیاد می کرد اعتماد اجتماعی شور اجتماعی ایجاد می کرد ؛ بعد یک نفر آمده بود با تئوری فرزند آذربایجان و داماد لرستان به این حماسه عظیم چنگ انداخته بود و با این تئوری ابلهانه که حتی نمی داند مردم لرستان اصلا نسبت به داماد نظر منفی دارند و در این حد از مسئله هم وارد نیست و با این تئوری ابلهانه فرزند آذربایجان و داماد لرستان بعد اینقدر فکر نکرده که می گوید مردم آذربایجان باید به فرزندش رای بدهند اما مردم لرستان به فرزندشان که آقای کروبی و رضایی است رای ندهند و باید به دامادشان رای دهند این چالش را بوجود آورد؛ ولی در جامعه ما آیا سوال این شد که چرا این تئوری ابلهانه را بوجود آوردی؟ نه سوال این شد چرا حادثه کوی پیش آمد؟ سوال این شد که چرا کهریزک بوجود آمد؟ سوال این شد که چرا نیروی انتظامی خشونت به خرج می دهد؟! یعنی یک مسئله اصلی با فرعی عوض شد. تمام افکار عمومی معطوف شد به این حادثه و حق امکان ظاهر شدن را از دست داد .

امروز هم همین است و ما داریم همان اشتباهات را می کنیم باز داریم جای حاشیه و متن را عوض می کنیم مدام میگوییم "فتنه" آینده میآید و "فتنه " آینده هم فلان کس در فلان جا است.
 
عزیز من تو داری حاشیه و متن را جابجا می کنی یک مسئله فرعی را مسئله اصلی می کنی!

کل یک دولتی که هدفمند کردن یارانه ها را دارد انجام می دهد و در سفر لبنان آن حماسه عظیم را بوجود آورد اینها را ساده نگیرید ما مثل ماهی در آب هستیم، آن چیزی که در سفر رئیس جمهور به لبنان اتفاق افتاد این یک رخداد بی نظیر بین المللی بود اگر این برای هر کشور غربی اتفاق افتاده بود ده ها سال از ثمره آن فضا منویات خود را پیش می برد ولی ما یک غضنفری  در مجلس داریم همان روز سوال از رئیس جمهور را مطرح می کند یک غضنفر بزرگ تر از او داریم که یک رسانه دارد و سایت دارد و این را می کند خبر اول سایت خودش و اینجاست حاشیه متن عوض می شود بایدحواسمان باشد آن آقا یکسری مشکلاتی دارد ولی او همه چیز دولت نیست، کاری نکنیم که جامعه فکر کند که دولت یعنی او و این همان چیزی است که او می خواهد و ما فکر می کنیم که داریم با او مقابله می کنیم  ولی داریم او را تقویت می کنیم رهبری وقتی می خواست معاون او بشود چه گفت؟

گفت این صلاح نیست بشود و یک سرخوردگی در طرفدارن شما ایجاد می شود و وقتی شما آمدی و او را کردی کل دولت، کردی مجسمه دولت، همه چیز دولت، آن وقت در بدنه اجتماعی حزب اللهی شما چه چه چیزی اتفاق می افتد هم سرخوردگی و هم اختلاف.

مسئله این می شود که در محافل همه می نشینند و می گویند که حالا آقای فلانی چه می کند؟ نقشه اش چیست؟ سخنرانی می شود سوال اصلی این است؟ ولی این جابجا کردن حاشیه و متن است و خود ما داریم فتنه را به وجود می آوریم و اینکه می گوییم فتنه بعدی مذهبی است، خوب اصلا "فتنه" باید خودی باشد که "فتنه" شکل بگیرد و اینکه خوب جز ذات "فتنه " است آن که مثل آقای موسوی آمد علمدار تقلب شد، آیا سوابق بدی داشت؟ امروز نیاییم و برای کسی که امروز کار خطایی کرده برویم و درگذشته هرکاری انجام داده را بشمریم و بگوییم اشتباه کرده است تا مثلا بگوییم که بله اینها بودند که جام زهر را دادندو این سه نفر دادند! هاشمی، موسوی، رضایی چرا چون موسوی تازه به انتخابات آمده بود درحالی که قبلش فقط می گفتند هاشمی، چون آن موقع فقط هاشمی بود، بعد موسوی آمد، شدند دو نفر بعد رضایی هم آمد شدند سه نفر بعد آقای شمخانی آمد در برنامه دیروز امروز فردا گفتند مربع جام زهر در صورتی که نباید این طور حرف زد و باید انصاف را رعایت کرد !

موسوی همان است که در اسفند 76 در دوم خرداد آمد در جمع دانشگاهیان دانشگاه تهران و تئوری توهم توطئه آقای سروش را زیرآبش را زد این همان آدم است.

آقای موسوی همان است که گفت مسئله هسته ای در دولت احمدی نژاد درست است و مسئله هسته ای از مسئله ملی شدن صنعت نفت مسئله مهم تری است این مواضع را داشته و ما نیاییم مسائل را ساده کنیم.

ساده سازی نکنیم و همه را عنوان نفاق بدهیم که مسئله جمع شود آقایی که رئیس مجمع است این سابقه را دارد کسی که دبیر مجمع است این سابقه را دارد وجریان به این سادگی نیست و با یک کلمه نفاق  غال قضییه را بکنیم.

حسین قدیانی:خاتمی۲ نقطه: غلط کردم!

خاتمی۲ نقطه: غلط کردم!
خبرنامه دانشجویان ایران/حسین قدیانی: غلط نکنم دوباره شماره جورج سوروس افتاده. «وزارت» باید چک کند موبایل مردی را که عبایش شکلاتی است. خاتمی «آل سقوط» فتنه است که ما از موسوی و کروبی بگذریم (که نمی‌گذریم) از خاتمی نخواهیم گذشت. من با آن خواص بی‌بصیرت که گفت؛ «خاتمی مصداق خواص بی‌بصیرت نیست» هم‌عقیده‌ام. خاتمی مصداق خواص بی‌بصیرت نیست.
 
مصداق سران فتنه هم نیست. هر کس که یکی به نعل و یکی به میخ بزند، مصداق نفاق است. با مصداق نفاق نمی‌توان وفاق کرد. پس خاتمی از سران نفاق است. سران نفاق را قبل از محاکمه باید زجرکش کرد. اگر دستگاه قضایی همین را مصلحت دیده، ما هستیم! خاتمی باید به نظام برگردد و صورتش از سیلی نظام سرخ شود. صورت خاتمی باید برگردد به سیلی نظام. صورت سران نفاق باید برگردد به دست ما. این بار کشیده‌ای محکم تر از ۹ دی هوس کرده خاتمی که نظام یعنی سیلی بسیجیان نظام. برگرد به نظام، خاتمی. برگردی با همین کلمات سیلی می‌خوری و نسل من چنان محکم ‌ می‌خواباند بر صورتت که اصلا نیازی به محاکمه قوه محترم قضائیه نباشد.
 
 قوه قضائیه باید به پرونده مفاسد اقتصادی رسیدگی کند. صورت جلسه پرونده سران فتنه و نفاق باید با سیلی ملت رسیدگی شود. به خاتمی بگویی «خواص بی‌بصیرت» حتی ظلم در حق خواص بی‌بصیرت است و رهبرم که جانم هزار بار فدایش باد گفت: «به احدی ظلم نکنید». داشتم فکر می‌کردم که منافق چه تعریفی دارد. «میکروب سیاسی» معرف منافق است و خاتمی مصداق بارز «میکروب سیاسی است. میکروب آلوده می‌کند هوای شهر را به منوکسید نفاق، به ذرات معلق دورویی. خاتمی فقط به یک شرط می‌تواند به نظام برگردد. آن شرط این است: هر روز روزنامه‌های زنجیره‌ای تیتر یک شان این باشد؛ خاتمی ۲ نقطه: غلط کردم!
 
خاتمی باید دست خامنه‌ای را بوس کند که به ما درباره سران کفر و فتنه و نفاق هنوز امر نکرده. ما در ماه‌پیمایی ۹ دی جنگ آمده بودیم و نه راه‌پیمایی، که ما ۹ دی کفن پوشیده بودیم. خاتمی همین زجری هم که دارد به اسم نفس می‌کشد، مدیون خامنه‌ای است. خاتمی دارد زجر می‌کشد، خیال می‌کند دارد نفس می‌کشد. از موسوی متوهم‌تر خاتمی است. سران فتنه همین زجرکشیدنشان را هم مدیون مولای ما هستند که ما حاضریم میکروب جماعت را کلا راحت کنیم از زجر کشیدن. خاتمی منت نظام را نمی‌کشد، دارد زجر می‌کشد.
 
 با جمهوری اسلامی و با خون شهدا هر که درفتد ما زجرکشش می‌کنیم. خاتمی به نام نفس دارد زجر می‌کشد و به نام تقلب، فتنه کرد. نوشت «تقلب» اما «فتنه» خواند و دیکته نوشت از دست جورج سوروس و نوشت «تقلب»، آشوبگران عاشورا «قتل» معنی کردند و اینگونه بود که به مردان شیطان‌جوی موسوی فتوای قتل «شهید امیرحسام ذوالعلی» رسید. شریح از خود راضی خوابش را ببیند که به نظام برگردد.
 
 امیرحسام حالا درست یک سال است که از شهادتش می‌گذرد. شهادتت مبارک ‌ای ستاره شهید حضرت ماه،‌ ای بسیجی مخلص راه خدا، ‌ای دوست خوب ما. شهادتت مبارک امیرحسام. حالا درست یک سال است که مادر تو ندیده تو را و هر زنگ خانه که به صدا در می‌آید، خیال می‌کند تویی. بعد از تو هر شب با اشک چشم خوابیده. از «همت» مضاعف تر تویی و از «باکری» بکرتر به شهادت رسیدی. امسال در اتوبوس راهیان نور کنار تمثال زیبای همت و باکری و چمران و باقری و آن شهید روستایی، عکس شهید نسل خودمان را هم به شیشه پنجره خواهیم زد. امیرحسام شهید! شلمچه برای ما قتلگاه توست که تو در کربلای فتنه به شهادت رسیدی، نه در کربلای پنج.
 
آهای شهدای آن ۸ سال رویایی، ای آسمانی‌ها! کربلای فتنه کجا بودید که ۳ راه جمهوری، شده بود ۳ راه شهادت. باور کنید «از مهران تا تهران» راحت‌تر می‌شد جنگید. جنگ سخت «از تهران بود تا تهران» که سرلشکر وفیق السامرایی بعد از ۸ سال جنگ ادعا نمی‌کرد می‌خواهم به نظام جمهوری اسلامی برگردم. جنگ راحت، جنگ شما بود با بعثی‌ها و جنگ سخت را ما کردیم. لطفا به این جنگ، «جنگ نرم» نگویید. این جنگ، «جنگ تحلیلی» بود، نه «جنگ تحمیلی». این جنگ، مرز نداشت، راز و رمز داشت.
 
 ‌ای شهید! ‌ای امیرحسام ذوالعلی! سران فتنه و نفاق آمر قتل تو بودند و مادر تو از خون جگر‌گوشه‌اش نخواهد گذشت. ما نیز از خون برادرمان که پاسدار قانون اساسی بود، نخواهیم گذشت. خاتمی باید آدم شود، بعد به نظام برگردد. خاتمی باید ادب شود، بعد به نظام برگردد. سران فتنه و نفاق باید روزی هزار بار به مادران شهدای هر ۲ دوره دفاع مقدس بگویند غلط کردیم. روزی هزار بار خاتمی باید خاک پاک کفش مادر شهید حسین غلام کبیری را ببوسد تا بلکه دست مقدس ما به صورتش افتخار دهد.
 
نظام جمهوری اسلامی سفینه نجات است. جای منافقین نیست. کشتی نوح نیست که در خشکی فتنه جفتک بیاندازی و در سیلاب واقعه جفت جفت وارد کشتی شوی. مطالبه محاکمه سران فتنه، یکی هم عمل به درس اخلاق «آقا»ست. گوش جان دادن به فرامین حاشیه درس خارج فقه رهبر عزیز یعنی که اگر سران نفاق را جز منافق بخوانی، پشت سر خون حسام «غیبت» کرده‌ای. منافق به انسان ۲ رو می‌گویند؛ ما ریش منفاقین را نگاه کنیم یا ریشه‌ای که در کاخ جورج سوروس دارند؟! ریش ما با ریش سران نفاق فرق می‌کند. ریش ما ریشه در خیابان کاخ قدیم دارد که نام جدیدش «فلسطین» است. ریش سران نفاق ریشه در تیتر یک روزنامه‌ای دارد که سرمقاله‌اش را نتانیاهوی صهیونیست می‌نویسد.
 
مردی با عبای شکلاتی باید توضیح دهد که چرا اسرائیل از وی حمایت کرد؟! ما به این راحتی‌ها خاتمی را به تیغ عدالت نمی‌سپاریم. قوه قضائیه فعلا نباید سران فتنه و نفاق را محاکمه کند. خاتمی اول باید جواب ملت ۹ دی را بدهد که ما خاتمی را به این راحتی‌ها تحویل قوه قضائیه نمی‌دهیم. به خاتمی بگویی اصلاح‌طلب، به خون سرخ شهدای بسیج در فتنه سال هشتاد و اشک، «دروغ» گفته‌ای. به خاتمی بگویی خواص بی‌بصیرت، توهین کرده‌ای به خون سرخ شهید امیرحسام ذوالعلی و رهبر به ما گفته توهین نکنید. سخن گفتن با خاتمی، جز با زبان سرزنش، غیبت پشت سر خون شهدای هر ۲ دوره دفاع مقدس است و «آقا» همه ما را از غیبت پرهیز داده.
 
 ما از رهبر «میکروب سیاسی» را «عمومی» شنیدیم و دقیقا از روی ولایت‌پذیریمان است که مطالبه داریم از دستگاه قضا محاکمه سران فتنه را. محاکمه سران نفاق یکی هم عمل به درس اخلاق «آقا»ست. خاتمی به وجدان خود دروغ گفت و می‌دانست تقلب نشده اما چون به جای خدا از جورج سوروس حساب می‌برد، به خودش به ملت به همه آن ۴۰ میلیون به همه آحاد ملت با هر سلیقه‌ای دروغ گفت و دروغگو دشمن خداست. دروغگو دشمن ولایت فقیه است. دشمن خامنه‌ای دروغ می‌گوید. دشمن خمینی «کافر» بود و دشمن خامنه‌ای «منافق» است و به راحتی آب خوردن دروغ می‌گوید. دروغگو مثل پینوکیوست؛ پینوکیو وقتی دروغ می‌گفت، بینی‌اش دراز می‌شد. خاتمی اما اگر دروغگو نیست و واقعا توبه کرده، عیبی ندارد؛ هر روز بیاید در صدا و سیما و بگوید؛ ۲ نقطه: غلط کردم!
 
خاتمی باید بگوید؛ «غلط کردم گفتم تقلب شده. غلط کردم به نظام خون ۳۰۰ هزار شهید تهمت تقلب زدم. غلط کردم از موسوی حمایت کردم. غلط کردم به آشوبگران عاشورا گرای جورج سوروس دادم. غلط کردم حمایت کردم از آتش زنندگان خیمه خسین. غلط کردم، نفهمیدم. با دشمنان پالوده خوردم. غلط کردم با آل علی درافتادم. غلط کردم… حالا یک غلطی کردم، مردم! شما مرا ببخشید و تحویل قوه قضائیه ندهید». خاتمی همه اینها را باید روزی هزار بار در رسانه ملی، رسانه‌های دوم خردادی، رسانه‌های اصولگرا و زرد و آبی و بنفش و حتی «کیهان بچه‌ها» بگوید تا ما هم بلکه بزرگواری کنیم و اجازه دهیم صورت خاتمی برگردد به سیلی نظام.
 
خاتمی فقط در یک «مجلس» می‌تواند نامزد شود. مجلس ترحیم توهم. شورای پر شر و شور نگهبان انقلاب اسلامی، خون سرخ شهداست و چون قانون اساسی معنوی ما به نص صریح خامنه‌ای وصیتنامه شهداست، از نظر همین قانون اساسی معنوی، خاتمی فقط حق دارد در این نظام، زجر کشیدن خود را به حساب نفس کشیدن بگذارد. ما خدا را شکر می‌کنیم که شورای نگهبان جمهوری اسلامی بیدار است. ما خدا را شکر می‌کنیم که در راس این شورا مجاهدی پیر، خستگی ناپذیر و ساده زیست چون آیت الله جنتی به خاتمی فقط صلاحیت زجر کشیدن در این نظام می‌دهد. ما با شورای نگهبانیم. ما حکومتی هستیم. به تعداد هر شهید حکومتی خاتمی باید بگوید غلط کردم.
 
 ۳۰۰ هزار بار تیتر یک روزنامه‌های ما باید از قول خاتمی این باشد؛ خاتمی ۲ نقطه: غلط کردم. ۳۰۰ هزار بار، خاتمی ۲ نقطه: غلط کردم. مگر رهبر مفترض‌الطاعه مگر خامنه‌ای نگفت، توهین نکنید؛ چرا خاتمی به نظام خون ۳۰۰ هزار شهید تهمت تقلب زد؟! چطور وقتی که از دل همین انتخابات، خاتمی رئیس جمهور شد، نظام ما اهل تقلب نبود اما همین که احمدی‌نژاد شد سرباز جمهور در انتخابات تقلب شده؟! خاتمی باید دست و پای هر شخصی را که به احمدی نژاد رای داده ببوسد و عذرخواهی کند. خاتمی باید هنگامی که ملت در سفرهای استانی، احمدی نژاد را چون نگین حلقه انگشتر حضور حماسی خود می‌کنند، با تصویر شطرنجی بیاید در صدا و سیما و رسما بگوید ۲ نقطه غلط کردم.
 
 اینکه هیچ، خاتمی باید به آن ۱۳ میلیون هم بگوید غلط کردم که آن ۱۳ میلیون هم وطن خوب من هم قبل از زید و عمر به اصل نظام «رای آری» دادند. خاتمی باید به همه افرادی که در دوم خرداد به خودش یا به افراد دیگر رای دادند بگوید؛ ۲ نقطه: غلط کردم. خاتمی باید به ازای هر رأیی که هر ایرانی در هر انتخاباتی به نظام جمهوری اسلامی داد، «غلط کردم دونقطه:» بگوید. هزینه خواب براندازی در نظام ما مساوی است با زجر کشیدن. خاتمی به ازای هر بیانیه موسوی به ازای هر حرف خنده‌دار شیخ بیسواد باید ۲ نقطه: غلط کردم بگوید. خاتمی اینقدر باید ۲ نقطه: غلط کردم بگوید که ما اجازه دهیم صورتش برگردد به سیلی نظام.
 
منافق نگویی به سران نفاق دروغ گفته‌ای به واژه‌ها. خاتمی باید توضیح دهد اهل گفت‌وگوی تمدن‌هاست یا حامی آتش‌زنندگان سطل زباله شهرداری. خاتمی اول باید مشخص کند کدام طرفی است، بعد صورتش را به طرف سیلی نظام برگرداند. اندازه هر سطل زباله‌ای که آتش گرفت، خاتمی باید از کارگران شهرداری عذرخواهی کند. خاتمی باید اندازه همه خسارتی که به شهر تهران وارد شد، پول به حساب بیت‌المال واریز کند، بعد به سیلی نظام برگردد. خاتمی آن اندازه باید به غلط کردن بیفتد که جبران کند چادر از سر زنان کشیدن آشوبگران عاشورا را. اندازه هر آهی که هر مادر شهید کشید، خاتمی باید بگوید؛ ۲ نقطه: غلط کردم. خاتمی باید بفهمد ما چقدر نظام مان را دوست داریم. تا الان هم حرمت این را نگه داشته بودیم که خاتمی روزی روزگاری رئیس‌جمهور جمهوری اسلامی بوده.
 
آقای رئیس جمهور ادوار قبل نظام جمهوری اسلامی! گفت: «نه در مسجد دهندم ره که مستی، نه در میخانه کین خمار خام است». آقای خاتمی! با ما هستی یا با جورج سوروس؟! قسم حضرت عباس یا دم خروس؟! آقای خاتمی! شما کدام طرفی هستید؟ با مسجد بلال یا مسجد ضرار؟ با «بیست‌و سی» یا بی‌بی‌سی؟ با قرآن روی نیزه یا قرآن ناطق؟ با اهل وفاق و دوستی یا با اهل نفاق و دشمنی؟! آقای خاتمی! ستون دین شما کدام نماز است؛ نماز ظهر عاشورا یا نماز آقازاده‌ معاویه؟ کجا بودید وقتی ظهر عاشورا شکستند سر نمازگزاران عاشورا را در جلوی پادگان مقداد در میدان جمهوری اسلامی؟ شما اهل دوکوهه هستید یا کوهان شتر؟ عاشورای ۸۸ که پرچم عباس را به دستور جین شارپ و جورج سوروس آتش زدند، کجا بودی شما؟!
 
 آقای خاتمی! بیرق علمدار حسین را آتش زدند و سوت کشیدند و دست زدند، کجا بودی شما؟! آن روز باید به فکر برگشتن به نظام می‌افتادی و اعلام برائت می‌کردی از آشوبگران عاشورا اما جورج سوروس برای تو در جمهوری اسلامی قلابی و نه انقلابی، کدام پست را در نظر گرفته بود که سکوت را به فریاد و حمایت را به اعلان برائت ترجیح دادی؟! خوابش را ببینی که علم انقلاب اسلامی جز بر دستان خامنه‌ای بدرخشد. ما جمهوری اسلامی را بی‌خامنه‌ای بدون ولایت مطلقه فقیه نمی‌خواهیم. شما آن روی خود را به خوبی در فتنه ۸۸ نشان دادید. این روی شما با عرض معذرت از روی ۲ رویی شماست. خجالت نمی‌کشید؟ از خون شهدا حیا نمی‌کنید؟ شعارهای ما را در ۹ دی حیف که صدا و سیما، سیمای را پخش کرد و صدای ما را نشان نداد و الا حیا می‌کردید از خشم ما از «لعن علی عدوک یا علی»، کروبی و موسوی و خاتمی شما دشمن علی هستید، چون تمام معاویه‌های زمان پشت‌تان در آمدند.
 
 از «فاطمه» خجالت نکشیدی، وقتی که هیلاری کلینتون از شما تعریف می‌کرد؟! وقتی از سر دختران محجبه وطنم هواداران جنابعالی چادر کشیدند، خجالت از معجر زهرا نکشیدی؟! دشمن علی صلاحیت ورود به مجلس سیدعلی را ندارد که قوای ۳ گانه بازوان رهبری برای اداره جامعه است. جای منافقین نیست. شما باید اول از تمام نوکران حسین از عزاداران سیدالشهدا از توده ملت رسما عذرخواهی کنید و الا سیلی نظام به صورت شما برنمی گردد. از هر کسی که در عاشورا و به هر شکل عزاداری می‌کند، شما باید رسما و علنا عذر خواهی کنید و ۲ نقطه: غلط کردم، بگویید.
 
 شما باید از رجب طیب اردوغان عذرخواهی کنید. شما باید از سیدحسن نصرالله عذرخواهی کنید. شما باید از روح مرحوم کوثری از شانه‌های لرزان امام «آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک، نهادی ‌ای تشنه لب صورت خود را به خاک» عذرخواهی کنید. شما باید از حاج منصور ارضی گرفته تا مداح مسجد سر کوچه ما عذرخواهی کنید. شما باید از زینب کبری عذرخواهی کنید. شما حمایت کردید از آتش‌زنندگان خیمه برادر زینب. خجالت نکشیدید که «سری به نیزه بلند است در برابر زینب»؟!

***

آقای خاتمی! شما باز هم حرف زدید. اجازه هست یک لحظه موبایل‌تان را نگاه کنم؟! غلط نکنم جرج سوروس برای‌تان از کاخ سفید، بلوتوث خاکستری فرستاده!… آقای خاتمی! ما خودمان ذغال فروشیم. ما قرقی را رنگ می‌کنیم، جای قناری می‌فروشیم. ما تخس‌ترین بسیجی‌های خامنه‌ای هستیم. رسما باید به ما بگویی ۲ نقطه: غلط کردم! ۲ نقطه‌اش را هم باید بگویی. چنین کردی، ما درباره‌ات فکر می‌کنیم که چگونه صورت‌ات به سیلی ما بسیجیان نظام برگردد

خودی ها با خیانت خود می توانند دست صهیونیستها را در جنایت از پشت

 

صفار هرندی: بسم الله الرحمن الرحیم. لازم می دانم در شب شهادت امام سجاد(ع) زیباترین روح پرستنده، عرض ادب و احترامی به ساحت همه شهیدان راه حق و فضیلت بویژه سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله(ع)و فرزندان و یاران شهیدشان کنم.

اینکه اشاره فرمودید در گفته بنده و یا در گفته ها و یافته های بسیاری اشخاص، 9 دی شبیه ترین روز به یکی از بزرگترین روز های دوران انقلاب یعنی عاشورای 57  بود؛ فکر می کنم کسانی که در سن و سال من هستند و از جوانان نسل دوران انقلاب بودند، این موضوع را می توانند خوب حس کنند.

بعد راهپیمایی عاشورای 57 دیگر هیچ وقت حس و حالی شبیه آن راهپیمایی به من دست نداد مگر در 9 دی. این هم به لحاظ کمیت است و هم به لحاظ کیفیت حضور مردم - همان طور که حاج آقا اشاره فرمودند - راهپیمایی 22 بهمن برای مردم ما یک شکل پیکنیکی هم پیدا کرده است و چقدر هم قشنگ است که خانواده ها دست بچه ها را می گیرند، بادکنک هوا می کنند!و آن روز یک میعادگاه جشن ملی برای ما است یا در روز قدس به لحاظ شرایط خاص خودش در ابعاد محدودتری راهپیمایی صورت می گیرد. آنجا هم حس و حال مخصوص را دارد اگر چه مردم همه ی نفرت و کینه و برائت خودشان را نثار اسرائیل و اربابان خودشان می کنند.

اما به لحاظ محتوا و کیفیت راهپیمایی 9دی باز به این 2 شباهت کمتری داشت تا به راهپیمایی عاشورا که این راهپیمایی تمام کننده بود. معروف است که طاغوت یعنی شخص شاه همزمان با آن راهپیمایی با هلی کوپتر یک  گشتی بر روی تهران زد و وقتی فهمید که همه چیز بر علیه او است، صحنه را خالی کرد و  26 دی ماه یعنی چند روز بعد از عاشورا فراری شد.

راهپیمایی 9دی تمام کننده بود یعنی وقتی این اتفاق افتاد بعد از آن دیگر کمر فتنه شکسته شد و فتنه گران امید خودشان را برای آینده از دست دادند! حالا من این را فارق از از نتیجه می گویم، همه آنهایی که در آنجا بودند، می دیدند که این اتفاق متفاوت از بقیه چیزها است. یک شاهدش پلاکارت های دست نویس مردم بود، این تابلو هایی که خود مردم در خانه نوشته و در دستشان بود، این قریحه ای که در مردم جوشیده بود و تبدیل به شعر و شعار و سروده ای شده بود و زینت بخش(بالای) دستان مردم بود.

یک نکته ی دیگر که قابل ذکر است این است که آن روز خیلی از افراد آمدندکه پیش از آن به دلایل موجه و غیر موجه نیامده بودند. خودشان می گفتند که مثلا با پادردی که من دارم از من پذیرفته است که من دیگر در  راهپیمایی 22 بهمن شرکت نکنم  ولی همان کسی که فکر می کرد راهپیمایی 22 بهمن برای او واجب نیست، فکر می کرد که نباید راهپیمایی 9 دی را ترک کند.

احساس مردم این بود که آن فریادی که مردم آن روز می زدند یک اثر دیگری دارد. گویا قرار است اتفاقی بیافتد. آن اتفاق هم افتاد و آن اتفاق انزوای جریان فتنه در ذهن و دل مردم بود و محکوم شدن آنها به اینکه پناه ببرند به خلوت تنهایی  خودشان و در واقع به یک کنجی بخزند که از چشم مردم دور شوند.

من فکر می کنم که بعضی از آن حوادث در آن روز گذشت که صدا و سیما نمی تواند پخش کند و درست هم همین است و واقعا هم نباید در سطح ملی بعضی از آن حرفها پخش شود و یادمان نمی رود که آنها واقعیت داشت و به عنوان واقعیت باید تسلیمش باشیم. واقعیتی که بر آمده از دل های یک سیل عظیم چند میلیونی است و درحقیقت آنهایی که خودشان را تسلیم دموکراسی نشان می دهند اینجا باید خضوع کنند در برابر خواسته های مردم. ممکن است خواسته های مردم از دید آنها زیاده خواهانه باشد ولی به مردم هم باید حق داد که وقتی 8 ماه مرتب تحمل کردند،نجابت به خرج دادند، باید یک جایی آنقدر به عواطفشا ن لطمه بخورد که  آن وقت حداکثر خواسته های خودشان را مطرح کنند، چیزهایی که شاید در اوقات دیگر از بیانش امتناع می کردند.

در هر حال من راهپیمایی 9 دی را راهپیمایی نمی دانم و حقیقتا فکر می کنم کار خوبی نباشد که اسمش را راهپیمایی گذاشت.روز 9دی شروع یک تاریخچه بود، مثل بعضی از روزهای بزرگ زندگی  بشری مثل 22 بهمن که تاریخ از آنجا بنا نهاده شده است، 9 دی هم روز دیگری است برای اینکه تاریخ را یک طور دیگر بخوانیم و اگر بگوییم فقط برگی از تاریخ،به نظرم جفایی در حق این روز است.   

 

در ادامه میتوانید متن کامل دیروز امروز فردا با حضور محمدحسین صفار هرندی و حجت الاسلام علیرضا پناهیان را بخوانید

 

در  برنامه "دیروز، امروز، فردا" میزبان آقایان محمد حسین صفار هرندی و حجت الاسلام علیرضا پناهیان بود که در این جلسه به بحث و گفتگو پیرامون فتنه 88 و حماسه 9 دی پرداخته شد که در زیر می توانید متن کامل این برنامه را بخوانید.

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ پناهیان در ابتدای این برنامه به بی بصیرتی برخی خواص انتقاد کرد و گفت: 9دی نه تنها بصیرت امت اسلامی را به نمایش گذاشت بلکه نشان داد که برخی اوقات بصیرت عموم مردم از بصیرت نخبگان جوامع هم بالاتر می زند و این در شعارهای مردم  و پیشبینی های نادرست نخبگان از حرکت مردم به وضوح معلوم بود. عجیب است که هنوز برخی از نخبگان جامعه ما با این همه سابقه مردم خودشان رو نمی شناسند.

مردم دارای تحلیل عمیقی  بودند و بسیاری از نخبگانی که تا آن زمان به تحلیلی که در شعارهای مردم بود نرسیده بودند احساس کردند از مردم خودشان یعنی از زمان خودشان عقب تر افتادند، این از ویژگی های برجسته  حماسه9دی بود؛ جلو زدن عموم مردم - من کلمه عوام را استفاده نمی کنم زیرا عوام یه بار منفی دارد- از خواص و نخبگان جامعه؛ وخوش به سعادت نخبگانی که همراه بودند با مردم و عقب نیافتاده بودند.

ویژگی دوم که خیلی ویژگی غریبی  هم بود و شما هم بنا به مصلحت هایی که به خاطر نجابت. مطالبات پدید آورندگان چنین حماسه ای باید خیلی مهم باشد، شما چطور  مطالبات جمع عظیم مردم که از طیف های مختلف آمدند را تشریح می کنید

ادامه مطلب ...

خودی ها با خیانت خود می توانند دست صهیونیستها را در جنایت از پشت

 

صفار هرندی: بسم الله الرحمن الرحیم. لازم می دانم در شب شهادت امام سجاد(ع) زیباترین روح پرستنده، عرض ادب و احترامی به ساحت همه شهیدان راه حق و فضیلت بویژه سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله(ع)و فرزندان و یاران شهیدشان کنم.

اینکه اشاره فرمودید در گفته بنده و یا در گفته ها و یافته های بسیاری اشخاص، 9 دی شبیه ترین روز به یکی از بزرگترین روز های دوران انقلاب یعنی عاشورای 57  بود؛ فکر می کنم کسانی که در سن و سال من هستند و از جوانان نسل دوران انقلاب بودند، این موضوع را می توانند خوب حس کنند.

بعد راهپیمایی عاشورای 57 دیگر هیچ وقت حس و حالی شبیه آن راهپیمایی به من دست نداد مگر در 9 دی. این هم به لحاظ کمیت است و هم به لحاظ کیفیت حضور مردم - همان طور که حاج آقا اشاره فرمودند - راهپیمایی 22 بهمن برای مردم ما یک شکل پیکنیکی هم پیدا کرده است و چقدر هم قشنگ است که خانواده ها دست بچه ها را می گیرند، بادکنک هوا می کنند!و آن روز یک میعادگاه جشن ملی برای ما است یا در روز قدس به لحاظ شرایط خاص خودش در ابعاد محدودتری راهپیمایی صورت می گیرد. آنجا هم حس و حال مخصوص را دارد اگر چه مردم همه ی نفرت و کینه و برائت خودشان را نثار اسرائیل و اربابان خودشان می کنند.

اما به لحاظ محتوا و کیفیت راهپیمایی 9دی باز به این 2 شباهت کمتری داشت تا به راهپیمایی عاشورا که این راهپیمایی تمام کننده بود. معروف است که طاغوت یعنی شخص شاه همزمان با آن راهپیمایی با هلی کوپتر یک  گشتی بر روی تهران زد و وقتی فهمید که همه چیز بر علیه او است، صحنه را خالی کرد و  26 دی ماه یعنی چند روز بعد از عاشورا فراری شد.

راهپیمایی 9دی تمام کننده بود یعنی وقتی این اتفاق افتاد بعد از آن دیگر کمر فتنه شکسته شد و فتنه گران امید خودشان را برای آینده از دست دادند! حالا من این را فارق از از نتیجه می گویم، همه آنهایی که در آنجا بودند، می دیدند که این اتفاق متفاوت از بقیه چیزها است. یک شاهدش پلاکارت های دست نویس مردم بود، این تابلو هایی که خود مردم در خانه نوشته و در دستشان بود، این قریحه ای که در مردم جوشیده بود و تبدیل به شعر و شعار و سروده ای شده بود و زینت بخش(بالای) دستان مردم بود.

یک نکته ی دیگر که قابل ذکر است این است که آن روز خیلی از افراد آمدندکه پیش از آن به دلایل موجه و غیر موجه نیامده بودند. خودشان می گفتند که مثلا با پادردی که من دارم از من پذیرفته است که من دیگر در  راهپیمایی 22 بهمن شرکت نکنم  ولی همان کسی که فکر می کرد راهپیمایی 22 بهمن برای او واجب نیست، فکر می کرد که نباید راهپیمایی 9 دی را ترک کند.

احساس مردم این بود که آن فریادی که مردم آن روز می زدند یک اثر دیگری دارد. گویا قرار است اتفاقی بیافتد. آن اتفاق هم افتاد و آن اتفاق انزوای جریان فتنه در ذهن و دل مردم بود و محکوم شدن آنها به اینکه پناه ببرند به خلوت تنهایی  خودشان و در واقع به یک کنجی بخزند که از چشم مردم دور شوند.

من فکر می کنم که بعضی از آن حوادث در آن روز گذشت که صدا و سیما نمی تواند پخش کند و درست هم همین است و واقعا هم نباید در سطح ملی بعضی از آن حرفها پخش شود و یادمان نمی رود که آنها واقعیت داشت و به عنوان واقعیت باید تسلیمش باشیم. واقعیتی که بر آمده از دل های یک سیل عظیم چند میلیونی است و درحقیقت آنهایی که خودشان را تسلیم دموکراسی نشان می دهند اینجا باید خضوع کنند در برابر خواسته های مردم. ممکن است خواسته های مردم از دید آنها زیاده خواهانه باشد ولی به مردم هم باید حق داد که وقتی 8 ماه مرتب تحمل کردند،نجابت به خرج دادند، باید یک جایی آنقدر به عواطفشا ن لطمه بخورد که  آن وقت حداکثر خواسته های خودشان را مطرح کنند، چیزهایی که شاید در اوقات دیگر از بیانش امتناع می کردند.

در هر حال من راهپیمایی 9 دی را راهپیمایی نمی دانم و حقیقتا فکر می کنم کار خوبی نباشد که اسمش را راهپیمایی گذاشت.روز 9دی شروع یک تاریخچه بود، مثل بعضی از روزهای بزرگ زندگی  بشری مثل 22 بهمن که تاریخ از آنجا بنا نهاده شده است، 9 دی هم روز دیگری است برای اینکه تاریخ را یک طور دیگر بخوانیم و اگر بگوییم فقط برگی از تاریخ،به نظرم جفایی در حق این روز است.   

 

در ادامه میتوانید متن کامل دیروز امروز فردا با حضور محمدحسین صفار هرندی و حجت الاسلام علیرضا پناهیان را بخوانید

 

در  برنامه "دیروز، امروز، فردا" میزبان آقایان محمد حسین صفار هرندی و حجت الاسلام علیرضا پناهیان بود که در این جلسه به بحث و گفتگو پیرامون فتنه 88 و حماسه 9 دی پرداخته شد که در زیر می توانید متن کامل این برنامه را بخوانید.

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ پناهیان در ابتدای این برنامه به بی بصیرتی برخی خواص انتقاد کرد و گفت: 9دی نه تنها بصیرت امت اسلامی را به نمایش گذاشت بلکه نشان داد که برخی اوقات بصیرت عموم مردم از بصیرت نخبگان جوامع هم بالاتر می زند و این در شعارهای مردم  و پیشبینی های نادرست نخبگان از حرکت مردم به وضوح معلوم بود. عجیب است که هنوز برخی از نخبگان جامعه ما با این همه سابقه مردم خودشان رو نمی شناسند.

مردم دارای تحلیل عمیقی  بودند و بسیاری از نخبگانی که تا آن زمان به تحلیلی که در شعارهای مردم بود نرسیده بودند احساس کردند از مردم خودشان یعنی از زمان خودشان عقب تر افتادند، این از ویژگی های برجسته  حماسه9دی بود؛ جلو زدن عموم مردم - من کلمه عوام را استفاده نمی کنم زیرا عوام یه بار منفی دارد- از خواص و نخبگان جامعه؛ وخوش به سعادت نخبگانی که همراه بودند با مردم و عقب نیافتاده بودند.

ویژگی دوم که خیلی ویژگی غریبی  هم بود و شما هم بنا به مصلحت هایی که به خاطر نجابت. مطالبات پدید آورندگان چنین حماسه ای باید خیلی مهم باشد، شما چطور  مطالبات جمع عظیم مردم که از طیف های مختلف آمدند را تشریح می کنید

ادامه مطلب ...

شواهد طراحی خارجی فتنه 88

 

آیا اتفاقات سال گذشته براساس یک طرح از پیش تعیین شده رخ داد یا خیر؟ ممکن است یک طرحی در جامعه به صورت عمومی منتشر نشده باشد اما مقوله‌ای به نام اطلاعات استراتژیک وجود دارد که به معنای این است که دشمن چگونه فکر می‌کند و نیز دشمن در مورد ما چگونه فکر می‌کند؟

برای بررسی نگاه امریکا به جمهوری اسلامی باید مراکز استراتژیک این کشور را مورد بررسی قرار داد. در زمان دولت جمهوری خواه، انستیتوی نومحافظه‌کاران امریکا بارها ایران را مورد خطاب حمله و براندازی قرار داد اما دموکرات‌ها که با شعار جدید سر کار آمدند می‌بایست با صورت ظاهری جدیدی به مقابله با ایران می‌پرداختند. به رغم این مساله شاهد بودیم مرکز استراتژیک دموکرات‌ها و موسسات وابسته به آن دقیقا چند روز مانده به انتخابات ریاست جمهوری ایران سندی را با عنوان «کدام راه به ایران» منتشر کردند که در آن 9 اصل برای مقابله با جمهوری اسلامی تدوین شده بود.

این سند توسط شش استراتژیست برجسته امریکایی تهیه شده بود. دو فصل ابتدایی این سند به راه‌های دیپلماسی اشاره دارد که طی آن باید سیاست هویج و چماق را با گزاره‌های تشویقی بزرگ‌تر و در صورت ناکامی تهدیدات بزرگتر عملی می‌کرد.

در این سند اشاره شده است که ممکن است اجرای این گزینه 50 سال به طول بینجامد. روش دوم در سند این مرکز استراتژیک بر هم زدن نسبت بین هویج بزرگ و چماق بزرگ بوده است که طی آن اتحادیه اروپا باید از حربه‌های مختلفی استفاده می‌کرد اما نهایتا مشخص شد که این روش در مورد ایران عملی نیست. اصل‌های سوم، چهارم و پنجم این سند به گزینه نظامی اختصاص دارد. در فصل سوم آمده که ایران باید مانند عراق اشغال شود اما بعد از بررسی‌های انجام شده نتیجه می‌گیرند که به دلیل گستره زمینی و وجود دو نیروی نظامی مستقل و توانایی گسترده مردمی ایران در مبارزات چریکی این سه اصل قابل انجام نیستند.

در این بخش برآورد شده بود یک میلیون و 200 تا یک میلیون و 400 هزار نیروی نظامی مسلط به زبان فارسی برای انجام جنگ‌های چریکی در دوران بعد از اشغال کشور مورد نیاز خواهد بود. این برآورد در شرایطی مطرح شده که امریکا در تامین 120 هزار نیروی نظامی خود در کشور عراق نیز با چالش مواجه است. بنابراین چنین نتیجه می‌گیرند که این روش غیرممکن خواهد بود.

در فصل چهارم این سند بمباران اتمی تاسیسات هسته‌ای ایران در دستور کار قرار گرفته است اما در بررسی‌های فصلی مشخص شده هر نوع حمله اتمی به ایران، پاسخ ایران را در پی دارد که این مساله به تشدید بحران می‌انجامد و در نهایت نیز به جنگ تمام عیار نظامی ختم خواهد شد. بنابراین این گزینه نیز برای مقابله با ایران مناسب نخواهد بود.

در فصل پنجم بر نشان دادن چراغ سبز به بنیامین نتانیاهو تاکید شده است، اما چون حمله نظامی اسرائیل به ایران در نهایت به دلیل حمایت استراتژیک امریکا از اسرائیل به جنگ تمام عیار نظامی ایران و امریکا ختم خواهد شد این گزینه، مناسب نخواهد بود.

فصل‌های 6 ، 7، 8 و 9 این سند به اقدامات براندازی از جنس دیگری اشاره دارد، در فصل 6 این سند تاکید شده است که باید در ایران انقلاب مخملی به راه بیفتد که حداقل هزینه را برای امریکا دارد، چون در این گزینه از عناصر داخلی برای براندازی استفاده خواهد شد.

فصل هفتم این سند مربوط به راه‌اندازی شورش‌های مرزی در بین قومیت‌های مختلف در جمهوری اسلامی است. مشکل این گزینه، کشورهای همسایه جمهوری اسلامی ایران است که امریکا باید هماهنگی لازم را با آنها انجام دهد و ما نمونه آن را در حوادثی که عبدالمالک ریگی آفرید مشاهده کردیم.
فصل هشتم از کودتای نظامی سخن می‌گوید. در این گزینه امریکا به دنبال استفاده از نارضایتی نظامیان کشور خواهد بود، اما مشکل در این جاست که امریکا در ایران سفارتخانه‌ای برای برقراری ارتباط با این افراد ناراضی ندارد.

همین مساله، شناسایی افراد ناراضی را با مشکل مواجه می‌کند. از سوی دیگر دو قوه نظامی مستقل در ایران فعالیت می‌کند که هر یک مراقب اقدامات نیروهای نظامی دیگر هستند و همین مساله مشکل دشمنان را دو چندان می‌کند.

مشکل امریکا در مورد گزینه ششم این است که نمی‌داند این کار را چه کسی باید اداره کند. در همین زمینه 4 گزینه بر ایشان مطرح است: رفرمیست‌ها که در ایران با عنوان اصلاح‌طلبان شناخته می‌شوند و در پی تغییر اساسی در جمهوری اسلامی هستند، دانشجویان با اندیشه سکولار، جریان روشنفکری سکولار و همچنین رضا پهلوی و سلطنت‌طلب‌ها باید عهده‌دار این کار شوند که البته گزینه چهارم مقبولیت لازم در کشور را ندارد. بنابراین انقلاب مخملی باید به رفرمیست‌ها داده شود تا با کمک دانشجویان و روشنفکران سکولار آن را عملی کنند.

در این سند اشاره شده که این روش برای امریکا هزینه‌ای ندارد و بالاترین توفیق‌ها را خواهد داشت. امریکا گمان می‌کرد این گزینه پیامدهای سایر گزینه‌ها را در پی نخواهد داشت، بنابراین بیشترین توجه خود را به همین روش اختصاص داد.

اکنون سوال این است که آیا جریانی که در حوادث پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری این نقش را بازی کرد در برنامه دشمن بوده است یا خیر؟ در اینجا فرض را بر این می‌بینیم که برخلاف تمام ادله موجود که نشان می‌دهد اصلاح‌طلبان و سکولارها در جریان برنامه‌های غرب بوده‌اند (یک نمونه آن حضور برخی حامیان و سران آن در رسانه‌های بیگانه است) این افراد در جریان برنامه امریکا برای مقابله با جمهوری اسلامی نبوده‌اند و ندانسته در زمینی که امریکا برای آنها طراحی کرده بود بازی کردند. به عبارت دیگر رفرمیست‌ها در این مساله در زمین امریکا بازی کردند در حالی که برنامه و سند این وقایع بر روی وب‌سایت فارسی رژیم صهیونیستی منتشر شده بود.

ما در وب سایت فارسی رژیم صهیونیستی را در دو دوره 125روزه مورد بررسی قرار دادیم. در دوره اول شاهد بودیم هر طرحی را که این سایت منتشر می‌کرد به فاصله چند ساعت در VOA و BBC فارسی منتشر می‌شد و بعد از آن نیز همان طرح‌ها در ایران عملی می‌شد.

حرکت اسرائیل در این حوادث، پیگیری همان شعار فشار از پایین چانه‌زنی از بالا بود، آنها می‌خواستند با اعلام تقلب در انتخابات، مردم را به خیابان آورده و فشار از پایین را عملی کنند، در نتیجه دولت را جابجا کرده و خود جایگزین آن شوند.

در مورد چانه‌زنی از بالا این گونه تلاش کردند که به افکار عمومی چنین القا کنند که فردی که رئیس مجلس خبرگان رهبری مجمع تشخیص مصلحت نظام است تلاش می‌کند مانع از دفاع رهبری در حوادث بعد از انتخابات شود.

در همین زمینه دو راهکار القای عدم کفایت رهبری از سوی خبرگان و همچنین عدم موضع‌گیری بزرگان حوزوی مورد نظر دشمنان بوده است. وزارت خارجه اسرائیل این طرح را اعلام کرد و بعد از آن شاهد بودیم که سازگارا در VOA اعلام می‌کند آقای هاشمی به قم رفته است تا مراجع تقلید را قانع کند در حالی که چنین اتفاقی رخ نداده بود.

در واقع طرح امریکا در حوادث اخیر واتیکانیزه کردن ولایت فقیه بود. امریکا می‌خواست که اگر در این حوادث، ولایت فقیه در چارچوب قانون اساسی پذیرفته شد، تنها به توصیه ارشادی بپردازد و تلاش زیادی برای القای این خواسته خود انجام داد که نمونه‌های آن را در شبکه العربیه هم شاهد بودیم.

این در حالی بود که تمام این هشدارها به افراد و مسئولین مربوطه داده شد. متاسفانه برخی به خواسته‌های خود اصرار کردند تا اینکه در روز قدس و 13 آبان شعارهای مرگ بر اسرائیل و مرگ بر امریکا را تغییر دادند اما با استمرار این روند مردم در 22 بهمن و 9 دی پاسخ قاطعی به آنها دادند و این ماجرا برخلاف حوادث سال 60 و داستان بنی‌صدر با هزینه بسیار کمی به انتها رسید. 

 

حسن عباسی 

منبع: هفته نامه ی 9 دی

رهبر انقلاب در جمع دانشجویان قمی با اشاره به فتنه 88

کسی که از راه معقول و قانونی سرپیچی کند محکوم است 
 


 حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی، صبح امروز در دیدار پرشور هزاران نفر از جوانان، دانشجویان و دانشگاهیان در قم، بصیرت را در دو سطح "جهان بینی توحیدی " و "حوادث و رویدادها "، زمینه اساسی برنامه ریزی بلندمدت برای استمرار پیشرفت اقتدار ملی خواندند و با تشریح نکات و ظرائفِ مفهوم بسیار مهم بصیرت تأکید کردند: جوانان بیدار، بصیر و پرشور ایران، با ادامه تلاش مبارک خود در مسیر سربلندی ایران اسلامی، برای اسلام پرعظمت، میهن عزیز، ملت بزرگوار و تاریخ این سرزمین بزرگ، عزت و افتخار می آفرینند.

حضرت آیت الله خامنه ای در این دیدار که در شبستان امام خمینی حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها برگزار شد در تبیین عمیق ضرورت بصیرت ملی، برنامه ریزی بلند مدت جبهه دشمنان اسلام و انقلاب را واقعیتی انکارناپذیر خواندند و خاطرنشان کردند: شواهد و قرائن فراوان اثبات می‌کند که حوادثی که گاه در کشور رخ می‌دهد از جمله حوادث سال 78 و فتنه 88، از نتایج برنامه‌ریزی‌های میان مدت و بلندمدت دشمن است.

ایشان، قضایای سال گذشته را تجدید حیاتی برای برنامه‌های دشمن دانستند و افزودند: البته آنها سعی کردند که در فتنه سال 88 با ملاحظه همه جوانب، اقدام کنند اما به فضل خدا شکست خوردند که البته در سایه حضور و هوشیاری ملت، باید که شکست می‌خوردند.

رهبر انقلاب اسلامی، تداوم توطئه‌های استکبار را با وجود شکست‌های متعدد آنان، نشانه مأیوس نشدن زورگویان جهانی خواندند و افزودند: با توجه به این واقعیت، نظام اسلامی و ملت ایران نیز باید هوشیارانه، به دنبال برنامه‌ریزی‌های بلندمدت باشند.

ایشان، با یادآوری تلاش مراکز و کانونهای "فکری، سیاسی و فرهنگی " برای برنامه ریزی بلندمدت افزودند: آنچه زمینه اساسی این برنامه ریزی راهبردی را فراهم می کند، افزایش و تعمیق بصیرت عموم مردم بویژه جوانان است.

حضرت آیت الله خامنه ای، جوانان را میدان دار عرصه بصیرت نامیدند و تأکید کردند: بصیرت نورافکنی است که در تاریکی ها، راه را نشان می دهد و قطب نمایی است که در بیابانهای پرغبارِ حیرت، مسیر صحیح حرکت به سمت هدف را مشخص می سازد.

رهبر انقلاب اسلامی در تبیین اهمیت ذاتی بصیرت، این مسئله را شرط لازم دستیابی به موفقیت کامل خواندند و افزودند: اگر همه شرایط دیگر فراهم شود اما بصیرت وجود نداشته باشد، رسیدن به اهداف، عملاً ممکن نخواهد بود.

ایشان بصیرت را در دو سطح "اصولی و مبنایی و بصیرت در قبال حوادث " طبقه بندی کردند و افزودند: بصیرت در سطح اصولی آن، در فهم اساسی مفاهیم توحیدی و برخورداری از جهان بینی توحیدی، معنا و مفهوم می یابد.

حضرت آیت الله خامنه ای در تبیین بیشتر این سطح از بصیرت افزودند: در نگاه توحیدی، جهان، مجموعه ای نظام مند و قانونمدار، و زندگی انسان کاملاً هدفدار است.

رهبر انقلاب اسلامی، زندگی در نگاه توحیدی را، تلاش مستمرِ جهت دار و هدفمند دانستند و افزودند: با این نگاه، هستی و زندگی، زیبا و پرمعناست و هر حرکت و تلاش دارای اجر و پاداش الهی است به همین علت در نگاه توحیدی، یأس و سرخوردگی و افسردگی، معنا ندارد.
حضرت آیت الله خامنه ای، در مقابل، جهان بینی مادی را، منجر به فقدان اهداف اساسی و هدایتگر در زندگی انسان خواندند و افزودند: این نوع نگاه به هستی، در لذت و سود شخصی خلاصه می شود و یأس و ناامیدی در انتظار کسانی است که به اینگونه اهداف دست پیدا نمی کنند.
ایشان توجه و دقت در تفاوت اساسی معرفت مادی و غیرمادی را شکل دهنده و تحکیم بخش پایه های بصیرت دانستند و افزودند: باید این نوع بصیرت را در نگاه و نگرش خود تأمین کنیم تا از نوعی استحکام و موفقیت همیشگی در فکر و عمل برخوردار شویم.

رهبر انقلاب اسلامی، بصیرت در قبال حوادث گوناگون را سطح دیگری از مفهوم بصیرت برشمردند و با استناد به خطبه های مختلف نهج البلاغه به تبیین ابعاد مختلف این نوع از بصیرت پرداختند.

ایشان خاطرنشان کردند: بصیرت به تعبیر امیرمؤمنان، یعنی مشاهده درست و دقیق حوادث، تفکر و تدبر در آنها و سنجیدن مسائل و حوادث.
حضرت آیت الله خامنه ای، بستن چشم برروی حقایق واضح را از جمله لغزشگاههای انسان دانستند و افزودند: باید چشمان خود را باز کنیم و از حوادث، سطحی عبور نکنیم تا در پرتو تفکر و تدبر و سنجش صحیح مسائل، به بصیرت دست یابیم.

حضرت آیت الله خامنه ای، فریب خوردن جمعی از یاران امیرمؤمنان در جنگ صفین را از مصادیق بارز بی بصیرتی در تاریخ دانستند و خاطرنشان کردند: هنگامی که لشکر معاویه، در کاری عوام پسندانه، برای مقابله با امام و حاکم اسلامی، قرآن بر سر نیزه کرد عده ای، واقعیات صحنه را ندیدند و چشمان خود را برروی حقایق روشن بستند.

رهبر انقلاب اسلامی، با اشاره به بی بصیرتی عده ای در حوادث پس از انتخابات عظیم سال گذشته ریاست جمهوری افزودند: عده ای بر اثر بی بصیرتی و به اشتباه، ادعای تقلب را مطرح کردند، طبیعی است که مدعیان این ماجرا باید دلیل می آوردند و پس از ارائه دلیل از راهی که قانون مشخص کرده، مسئله را شکایت و پیگیری می کردند تا پس از بازرسی و بازبینی، حقیقت مشخص شود اما مدعیان تقلب، این راه قانونی و مشخص را طی نکردند. 



رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: بصیرت پیدا کردن، دشوار نیست و همه می توانند به آن دست یابند به عنوان مثال اگر راه معقول قانونی وجود دارد اما کسی از این راه سرمی پیچد و کارهایی می کند که به ضرر ملت و کشور و منافع ملی است، طبیعتاً در هر نگاه و "قضاوت عادلانه، غیرجانبدارانه و متعارف "، این فرد محکوم است.

ایشان، غفلت را از دیگر مسائل منجر به بی‌بصیرتی دانستند و افزودند: گاهی انسان در امور مهم نیز، دچار غفلت می‌شود که این گونه لغزش‌ها گناه نیست اما اگر تداوم یابد، بی بصیرتی و غیرقابل قبول است.

رهبر انقلاب اسلامی با تأکید بر اینکه امروز غبار افکنی در فضای سیاسی کشور، عمده ترین کار دشمن است، افزودند: جبهه استکبار با بکارگیری ابزارها و شیوه‌های پیشرفته تبلیغاتی خود تلاش دارد واقعیات کشور را دگرگون و وارونه جلوه دهد.

حضرت آیت الله خامنه ای تأکید کردند: وظیفه جوانان در این عرصه بسیار سنگین است زیرا باید در این فضای غبارآلود، حقیقت را تشخیص دهند و محیط پیرامونی خود را نیز از بصیرت برخوردار کنند.

ایشان با اشاره به روشهای پیچیده تبلیغاتی جبهه استکبار از جمله ممزوج کردن حق و باطل به منظور گمراه کردن افراد و غبارآلود کردن فضا افزودند: برخی هم در داخل دانسته یا ندانسته تبلیغات دشمن را تکرار می کنند و بازتاب می دهند.

رهبر انقلاب اسلامی در ادامه این سؤال را مطرح کردند که چرا در برخی مواقع و با وجود بصیرت، خطا و اشتباه افراد ادامه پیدا می کند؟ 


حضرت آیت الله خامنه ای در پاسخ به این سؤال، بصیرت را شرط لازم اما غیرکافی دانستند و تأکید کردند: برخی افراد، حقایق را می دانند ولی عزم و تصمیم لازم برای بیان حقایق و دفاع از حق را ندارند که چند عامل می تواند دلیل نبودِ عزم و اراده در اینگونه افراد باشد.

ایشان افزودند: عافیت طلبی، هوای نفس، شهوات، منافع شخصی و لجاجت از جمله عواملی هستند که مانع از اقدام برخی افراد در دفاع از حق می شود.
رهبر انقلاب اسلامی با تأکید بر اینکه چنین افرادی با دفاع نکردن از حق، به جهت گیری دشمن کمک می کنند، خاطرنشان کردند: برخی از افرادی که اکنون از مسیر انقلاب اسلامی جدا شده و در خدمت ضدانقلاب هستند، در دوره ای بصورت افراطی، انقلابی بودند اما به عللی گرفتار وضع فعلی شدند.

حضرت آیت الله خامنه ای در بیان عللِ تغییر موضع صد و هشتاد درجه ای این افراد، افزودند: غفلت از پروردگار، و غفلت از وظیفه، انسان را اسیر اینگونه چرخشها و گرفتاریهای سنگین می کند.

ایشان با تأکید بر اینکه باید میان معاند و غافل تفاوت قائل شد، خاطرنشان کردند: در قضایای فتنه سال گذشته نیز، برخی افراد بدون آنکه متوجه شوند که این فتنه همان براندازی است، وارد آن جنجال شدند.

حضرت آیت الله خامنه ای، با دعوت مؤکد از جوانان برای بصیرت، هوشیاری و بیداری افزودند: باید پیچیدگی های دشمن را شناخت و مراقب ظواهر فریبنده او بود.

ایشان افزودند: با وجودیکه در آن زمان، مدت قانونی شکایات را تمدید کردیم و تأکید شد که آرای مردم در مقابل چشمان نمایندگان نامزدهای معترض، بازبینی شود اما آنها این شیوه قانونی را قبول نکردند و مشخص شد که از قانون تمرد می کنند. 
ادامه مطلب ...

حسین قدیانی: ما بیداری شما را قبول نداریم، خواب تان را قبول کنیم

ما بیداری شما را قبول نداریم، خواب تان را قبول کنیم؟

خبرنامه دانشجویان ایران: حسین قدیانی در یکی از مطالب اخیر وبلاگ "قطعه26" نوشت: اینجا بهشت زهرای تهران است. تهران البته زیاد بهشت دارد که هیچ کدام سالن دعای ندبه ندارد اما در عوض سالن جکوزی و استخر و ایروبیک و شیشلیک و برگ و سیگار برگ و رقص گرگ و حرکات موزون تگرگ و کوفت و زهرمار دارد.
بگذریم که تهران خیابانی دارد به نام بهشت که به آن بهشت زهرا نمی گویند؛ بهشت شهردار می گویند و مهدی باکری شهردار یکی از طبقات بهشت است که به جای قالی بافتن و خالی بستن، تار عشق می زند در پود مستی. حیف که ما بلد نیستیم مثل بعضی ها خواب ببینیم و الا باید خوابش را ببینیم که دوباره یکی مثل مهدی باکری شهردار شهرمان شود.
دو زرده در می آید هر تخمی که می کاریم؛ از بس نمک ندارد دست رای مان. هدیه دادند رای ما دهاتی ها را به گلزار تهرانی نشین و ندیدند زار زدن ما را که نوشتیم؛ احمدی نژاد، اما خوانده شد مشایی!
این از این و اما کلا به شما که عرض می کنم شیخ بی سواد، حالا به بی سوادی اش نگاه نکنید؛ ثروت بهتر از علم بود نزد شیخ بی سواد از همان دوران ننه جون! بعدها هم که بزرگ شد فهمید پول شهرام از خط امام بهتر است. لاکردار ? تا ویلا دارد یکی در فرمانیه و دیگری در زهرماریه که کم از بهشت ندارد. پسر شیخ بی سواد که می گوید؛ نمی دانم؛ چی چی هاوسش خیلی عالیه! خاتمی هم ویلانشین است. این مولای ماست که ویلا ندارد و من جرئت می کنم بنویسم: “من مستاجر نیستم؛ خانه ام بیت رهبری است”. سران فتنه اما جملگی در ویلا زندگی می کنند اما یکی شان خوش مشرب تر از مابقی است و ماشاء الله هزار شمس الواعظین ویلا را فقط با ژیلا می خواهد. بدیهی است که فقط هم قناعت به ژیلای ایرانی نمی کند؛ کم دست نداد در ایتالیا با ژیلایی که کج تر از پیزا بود و کشنده تر از کش لقمه. چه کسی؟ همین خاتمی که الان ما را دعوت می کند به وحدت به شرکت در راهپیمایی روز قدس و ? فردای دیگر لابد دعوت مان می کند که از رهبری حرف شنوی داشته باشیم و جذب حداکثری کنیم همه را حتی جرج سوروس را.
رو بدهی به سران فتنه همین می شود. اعدام شان باید کرد این مفسدین فی الارض را و بعد چوبه دار نظام مقدس جمهوری اسلامی را آب کشید. منافق تر از آن است که چهره اش نشان می دهد خاتمی. عبایش مشکی نیست؛ دلش سیاه است… خب حالا! می رسیم به این مواخذه که؛ مگر آقا نگفت به احدی ظلم نکنید! می رسیم؛ اندکی صبر کنید. فعلا بگذارید ظلم مان را بکنیم، بعد به اسم ماه، ستاره را بکوبید!
الان تازه اول این نوشتار است. برای این مواخذه کمی زود است… آری؛ همین ویلانشینی و ژیلادوستی واویلا کرده امروز این حضرات را. زبیر آقازاده ای داشت که ویلانشین بود. طلحه الاغی داشت که ضد گلوله بود. در تاریخ زنی که باید با احترام از او یاد کرد، دولا دولا شترسواری می کرد و در جمل، حسن ابن علی، آن شیر بچه حیدر کرار، آن امامِ حسین و آن استاد عباس در جنگ آوری، هر چهار پای این شتر را با یک ضربه شمشیر قطع کرد.
همان علی که می گفت: نگه دارید احترام همسر پیامبر را، قبلش از پا در آورد این جمل را. همان سید علی که گفت: ظلم نکنید به احدی، دیگر سران فتنه را به کشتی انقلاب راه نمی دهد. کشتی انقلاب، کشتی نوح است و هر کس که چپ اندرقیچی خواب ببیند، از کشتی انقلاب پرت خواهد شد بیرون. راه دادن سران فتنه به کشتی انقلاب به این سفینه نجات، ظلم به انقلاب اسلامی است. ظلم به احدی، بزرگ تر از ظلم به انقلاب اسلامی نیست. دعوت کردن از هر منافقی برای حضور در جلسات مجمع تشخیص، ظلم به انقلاب اسلامی است. ظلم به انقلاب اسلامی یعنی ظلم به خون پاک شهدای راه انقلاب اسلامی.
هر کس به خون شهدای این دیار ظلم کند ما او را دشمن علی می دانیم و بلند می گوییم؛ لعن علی عدوک یا علی. هر که می خواهد باشد. با عمامه یا بدون عمامه. با ریش یا بدون ریش. چه شیخ چه مهندس. ما البته در ? دی شعار دیگری هم دادیم که متاسفانه بازتاب نیافت در هیچ رسانه ای. شعار ما شعار ساده و بلیغی بود. نمی دانم کدام مصلحت اجازه نداد این حقیقت منعکس شود؟ این اسمش مصلحت نیست. بصیرت هم نیست. بی غیرتی است. ترس است. من اما تخس ترین بسیجی این دیارم و ریه من جز دود عود موتور قراضه بچه بسیجی ها هیچ اکسیژنی نمی شناسد. اینجا هم که خودتان می دانید؛ بهشت زهراست. من تا پیش از این هم زبانم دراز بود اما اینجا در کنار مزار پدرم زبان من تازه باز شده است و تازه شیر شده ام و زبانم سرخ شده.
اینجا نه شهرک غرب است و نه سیدالکریم. اینجا دقیقا منزل من است. اینجا حرفم را نزنم کجا بزنم؟… فرمانده بابااکبر در جاده اهواز – خرمشهر حاج احمد متوسلیان بود. با این حساب دلیلی برای ترس نمی بینم که نخواهم اصلی ترین شعار یوم الله ? دی را درآورم از مظلومیت. اصلی ترین شعر ? دی این بود. همه ما، هم شنیدیم و هم گفتیم. بصیرت بازی در نیاورید! خودتان هم این شعار را دادید. آری؛ همه ما شنیدیم و همه ما گفتیم که؛ “تاجر ورشکسته، برگرد به باغ پسته”. ما فریب صف اول نماز “آقا” را نمی خوریم. ابن ملجم هم در همین صف اول، پشت سر علی نماز خواند. البته خدا را شکر در مثل مناقشه نیست، پس دستگاه قضایی نمی تواند حالم را بگیرد!
دستگاه قضایی آرام آرام دارد تبدیل می شود به یکی از این دستگاه های موسیقی. از بس که سمفونی عدالت را در دستگاه سازش می نوازد! بله، چون در مثل مناقشه نیست، این را هم می شود گفت؛ طلحه هم زیاد پشت سر علی به نماز ایستاده بود. زبیر هم. ابن ابی هم. شمر هم. شریح قاضی هم. آقازاده زبیر از خود راضی هم. صف اول نماز “آقا” مهم نیست. مهم صف اول شهادت در راه رهبری است.
نگاه کنید چه کسی در خط مقدم جنگ نرم دارد می جنگد. گیج نزنید. معیار ولایت مداری ما در این ? ماه دفاع مقدس، خون سرخ شهید حسین غلام کبیری است. حسین غلام کبیری ویلا نداشت اما ویلای عالیجناب فتنه کم از بهشت ندارد. دیشب امام با شهدا عند ربهم یرزقون بودند در قهقه مستانه شان و سر همین حضرت روح الله وقت نکردند یک تک پا دوباره مشرف شوند به خواب عالیجناب و الا به ایشان در همان عالم خواب نهیب می زدند که؛ مرد حسابی! جانشین شایسته من، ولی بر حق من، آ سد علی آقا گفت؛ همت را مضاعف کن اما نه دیگر اینقدر! مهدی که در رفته است. آن یکی که با مادرش در فرانسه است. آن دیگری که رفته الجزایر عروسی. این یکی که رفته مهدی را ببیند در لندن. آن یکی که رفته فلان فبرستان. خودت هم برگردی به باغ پسته، کلا امسال همت تان به شکل دوبل مضاعف می شود!
سران فتنه اگر هم بخواهند خواب ببینند، خواب شیخ ساده لوح را باید بینند. این حکم در خوابیدن و خواب دیدن به خصوص با شکم پر، قاعده ای است که استثنا ندارد. خواب دیدن هم برای خودش حساب و کتاب دارد. الکی که نیست. مثال می زنم؛ آقازاده ها وقتی می خوابند، چون معمولا تا خرخره هم می خورند علی القاعده باید خواب آقازاده معاویه را ببینند. آخر یزید هم چون در مثل مناقشه نیست، قبل از خواب تا خرخره می خورد! نه عزیز من! تو گفتی و من هم باورم شد.
امام و شهدا را مادران شهدا خواب می بینند. من روزی به سران فتنه گفتم؛ غلط کردید بیشمارید و الان می گویم؛ غلط کردید خواب امام را می بینید. با شکم پر نمی توان خواب امام پابرهنه ها را دید. دانشمندان به خاطر همین است که توصیه می کنند؛ با شکم پر نخوابید. با شکم پر آدمی خواب های بدبد می بیند. خواب امامعلی رحمانف را می بیند و خیال می کند خواب امام علی را دیده است. زرشک! گفت: شتر در خواب بیند پنبه دانه، گهی لپ لپ خورد گه دانه دانه.
ما بیداری شما را قبول نداریم، خواب تان را قبول کنیم؟ آن امامی که آمده بود خواب شما، امام جماران نبود، امام جمعه مسجد ضرار بود. ما البته فکر نمی کردیم کار شما به خواب دیدن بکشد. چه زود خواب تان گرفت. یخ آن نامه سرگشاده و بی ادبانه تان در بیداری نگرفت، پناه برده اید به خواب؟ ما ولی در خواب هم دست از سرتان برنمی داریم. دوره خواب راحت گذشت. شما خودتان را به خواب زده اید؛ بیدارتان می کنیم ما از خواب ولو با همین شلاق کلمات.
شیخ بی سواد کلا به شما که عرض می کنم زیاد خواب می بیند. در انتخابات و در بیداری از ? نفر، پنجم شد ولی در خواب، دید که شده رئیس جمهور و رفته سازمان ملل و دارد ادای احمدی نژاد را در می آورد و می گوید؛ آقای رئیس، عالیجنابان! کلا به شما که عرض می کنم؛ امسال را باید دنیا به این چیز یعنی به این نام بخواند: “تعرض برای همه کشورها، تجاوز برای هیچ کس”.
آقایان سران فتنه! خواب دیدید خیر باشد؛ که ما بیداریم. تا همین الان هم که زنده مانده اید، به خاطر این است که علی به ما حکم جهاد نداده. حکم جهاد بدهد شما را می فرستیم به خواب ابدی. در این خواب دیگر خبری از خر و پف نیست. بلند شوید سرتان می خورد به سنگ لحد. حق تان است؛ تا شما باشید بعد از امام پابرهنه ها، ویلانشین نشوید. تا شما باشید لشکر نکشید علیه خون ??? هزار شهید.
نکیر و منکر اما مثل دستگاه قضایی نیستند. سمفونی عدالت را تا فیها خالدون خرخره شما و در دستگاه آتش می نوازد. فرشته های الهی، انتقام خون دل مادران شهدا را از شما خواهند گرفت. مادر شهید علیرضا شهبازی امام را اما در بیداری می بیند؛ که خمینی مظهر بیداری بود. ما به امام در بیداری می گفتیم؛ رهبر کبیر انقلاب اسلامی. روح خدا بزرگ تر از آن است که در خواب شما بگنجد. شما زیادی خواب تان سنگین است. از این ساعت قدیمی ها که زنگش گوش خراش بود باید بگذارید دم گوش تان.
انقلاب را که با خواب نمی شود اداره کرد. چطور هاله نور خرافه بود اما خواب شما خرافه نیست؟ شما بیداری تان هم خرافه است، چه رسد به خواب تان.
اینکه شما در خواب مدعی امام می شوید و اینکه شما در بیداری ادعای وحدت می کنید و مدعی می شوید دوست، یار و همراه دیروز و امروز و فردای ماه هستید، این هر جفت اش خرافه است. واقعیت این است که امام گفت. امام گفت: “ملاک حال فعلی افراد است”، نه ملک و املاک افراد. سران فتنه فقط ? جا با امام بودند؛ یکی در عکس و دیگری در خواب. سران فتنه عکسش هست؛ با امام بودند در نجف. با امام بودند در ترکیه. با امام بودند در پاریس. با امام بودند در نوفل لوشاتو. با امام بودند در کنار آن درخت سرسبز حیاط نوفل لوشاتو. با امام بودند هنگام رد شدن از عرض خیابان در آن عکس معروف. با امام بودند در فرودگاه مارشال دوگل. با امام بودند در طیاره. با امام بودند وقت سوخت گیری. با امام بودند روی باند. با امام بودند وقت بستن کمربند. با امام بودند وقت اوج گرفتن هواپیما. با امام بودند وقت ادا و اطوار درآوردن مهماندار هواپیما. با امام بودند در ارتفاع چند هزار پایی از سطح دریا. با امام بودند وقت توجه کردن به علامت نکشیدن سیگار. با امام بودند وقت این جمله؛ “لطفا صندلی های خود را به همان حالت اول برگردانید. کمربندهای خود را باز نکنید. هواپیما تا لحظاتی دیگر در فرودگاه مهرآباد می نشیند”. با امام بودند در هنگام باز کردن کمربند. با امام بودند در پلکان هواپیما. با امام بودند قبل از وقتی که آن کمک خلبان دست امام را گرفته بود. با امام بودند در همان لحظه ای که کمک خلبان دست امام را گرفت. با امام بودند بعد از آنکه کمک خلبان دست امام را رها کرد. با امام بودند در پله اول. با امام بودند در پله دوم. با امام بودند در پله سوم. با امام بودند در پله چندم. با امام بودند در بنز شخصیتی. با امام بودند در گروه سرود خمینی ای امام. با امام بودند در میان خبرنگارن. با امام بودند در تشریفات. با امام بودند در جلوی بلیزر. با امام بودند در خود بلیزر. با امام بودند در صندوق عقب بلیزر. با امام بودند در آن مینی بوسی که عقب تر از بلیزر، هزار نفر رویش بودند و داشت هن هن کنان حرکت می کرد. اصلا بلیزر حامل امام را سران فتنه داشتند هل می دادند. قبول؟ گفت: “با علی در بدر بودن شرط نیست، ای برادر! نهروان در پیش روست”.
شما از بس با امام عکس انداختید، خیال می کنید الان هم باید بر عکس امام حرکت کنید. امام در عکس و در خواب با شما، در بیداری با ما. شما با امام زیاد عکس دارید اما پروانه با شمع عکس نمی گیرد. می سوزد به عشق شمع. امام شمع بود و پروانه، همین شهدا هستند. امام جشن پیروزی را در کنار شهدا گرفت و در کنار همین شهدا آرمید. امام با دلی آرام، قلبی مطمئن، روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت ما خواهران و برادران مرخص شد، چون دل آرام و قلب مطمئن و روح شاد و ضمیر امیدوار روح خدا به فضل خدا، بدون شک، بی هیچ شک و شبهه ای حضرت آیت الله العظمی خامنه ای است. خامنه ای همان امام است، منتهی در بیداری.
امام حکیم بود و می دانست خامنه ای لیاقت رهبری دارد نه شما. شما از نظر امام به درد همین خواب دیدن می خورید که لابد آمده به خواب تان. ما که قبول نداریم؛ خودتان ادعا می کنید. شما فقط به درد عکس انداختن با امام می خوردید و الا اگر ملاک به این حرفها باشد، هیچ کس چون علی به محمد نزدیک نبود و اگر ملاک به عکس هم باشد باز شما بازنده اید؛ احدی اندازه خامنه ای با خمینی عکس ندارد.
در قاب انقلاب، فقط خامنه ای با خمینی عکس دارد. قاب شما اما مثل عکاسی فری نقاب دارد. ما در ? دی نقاب را از چهره سران فتنه انداختیم و پرده برداری کردیم از خط جدید نفاق و رسوا کردیم سران فتنه را بالاتفاق و گفتیم؛ لعن علی عدوک یا علی. لعن علی عدوک یا علی، وصیت شهداست به ما؛ پس رحمت و درود خدا بر شهیدان و لعنت خدا بر سران فتنه.
سران فتنه فقط دشمن سید علی نیستند، دشمن علی هم هستند. افتخار علی در این زمانه خامنه ای است، چرا که ذوالفقار دست اوست. سران فتنه دشمن امام زمان اند، چرا که خامنه ای، نائب بر حق امام زمان است. کسی که نور ماه را بر نمی تابد، دشمن خورشید است و غلط کرده خودش را منتظر آفتاب بداند. سران فتنه اما ریزترین و حقیرترین دشمن انقلاب اسلامی اند. آنقدر پست و زبون که به خواب پناه برده اند.
اقدس خانم همسایه ما راستش عمه بزرگی دارد که او هم زیاد خواب می بیند. عمه بزرگ اقدس خانم؛ از بس خواب می بیند، جدیدا خواب نما شده و قبل از آنکه بخوابد، خواب می بیند. عمه بزرگ اقدس خانم بویی از فضیلت نبرده است و خرافه گراست؛ نه اصلاح طلب است و نه اصولگرا. با این حال خواب زن چپ نیست؛ خواب نامرد چپ است.
عده ای با امام بودند در خواب سنگین. عده ای با امام بودند در خواب قیلوله. عده ای با امام بودند در خواب شبانگاهی. عده ای با امام بودند در خواب خوش. کسانی که خواب شان ? پادشاه است، غلط کرده اند خواب امام را دیده اند. هیلاری کلینتون هم اخیرا طی یک فقره خواب خوش، سوار بر الاغ تراوا شد و کلا به شما که عرض می کنم؛ ضمن فرود آمدن در میدان آزادی ایران را فتح کرد اما وقتی که از خواب بلند شد، خمیازه ای کشید و دید بیل کلینتون هوس باز برای او یک هووی دیگر آورده است.
آری آقایان! ما به شما در خواب هم اجازه نمی دهیم به علی چپ نگاه کنید. از این به بعد خواب دیدن با شما، تعبیرش با ما. ما در سریال یوسف پیامبر، از یوزارسیف تعبیر خواب یاد گرفته ایم. از این پس خواب ببینید، وضع همین است. تاب این قلم را دارید باز هم خواب امام را ببینید. جوهر قلم من از خون پدرم است و پدرم در بیداری وصیت نامه نوشت و ترجمان این وصیت این است؛ “دشمن خمینی کافر است و دشمن خامنه ای منافق است”.
شما اگر صادق هستید، چه لزومی دارد امام را در خواب ببینید؟ امام اگر هم قرار باشد بیاید به خواب کسی، سران فتنه مطمئن باشند جز با تشر جز با اخم جز با ابروی گره کرده، به خواب شان نمی آید. امام در خواب در بیداری در آن دنیا و در همین دنیا و به پشتوانه این ملت، توی دهن شما می زند. این کار را امام به پشتوانه ما با یک شاه کرد و دربدرش کرد.
راستی! خواب شما را یوسف تعبیر کرده یا یهودا؟ علمای این رشته یا مدعیان بودا؟ ماه اگر قرار باشد بیاید، به خواب ستاره می آید. خمینی امام پابرهنه ها بود. بابای فرزندان شهدا. مرجع مادران شهدا. گیرم بخواهد به خواب کسی بیاید، می آید به خواب ما.
امام به خواب مادر همت می آید و سران فتنه به خواب بعضی ها. لیاقت بعضی ها همین شیخ بی سواد است. کسی که خون فروشی می کند با ضد انقلاب در یک قاب می نشیند. خدا را شکر؛ نشان دادند خودشان را بعضی ها. بعضی ها بوی خار می دهند و دیگر عطر گل ندارند.
نسل باکری را باید در قطرات اشک مادر همت جست و جو کرد. همت حاضر بود در پوتین بچه بسیجی ها آب بخورد و بعضی ها حاضرند در نعلین شیخ بی سواد. چه تناسبی است میان همت و بعضی ها؟ خانواده همت یعنی مادر همت. کوسه ها عروس دریایی را خریده اند. کسی که با لجن با جلبک عهد می بندد، دیگر عروس دریایی نیست.
همسر شهید یعنی همسر صیاد. بر باد بدهد کسی آن مقدس یاد را، دیگر همسر شهید نیست. مگر نه این است که سر با سر نسبتی باید داشته باشد و پسر با پدر؟ بعضی ها که در سر سودای شب پرستی می پرورانند و با خفاش، هم نشینی می کنند و با ظلمت، شب نشینی، چه نسبتی دارند با سر جدای از بدن سردار خیبر؟
پسر همت و دختر باکری به آن جوانانی می گویند که عمل کردند به وصیت نامه این شهدای عزیز ودر همین فتنه ای که گذشت اطاعت محض کردند از ولایت فقیه. نسل همت را باید در حماسه ? دی جست و جو کرد. ما خون همت را به خون فروشان همت نمی فروشیم.
مزار همت در شهرضای چشمان مادر همت است. محمدابراهیم را این مادر، بزرگ کرد که همت شد. نحوه تربیت بعضی ها به او ربطی ندارد. باید دید چه کسانی بزرگ شان کرده. می دانم؛ قبلا در “نه ده” قول داده بودم وارد این خط قرمز نشوم و به حرمت هم دردی، هم فخری، به احترام اینکه من هم از خانواده شهدا هستم، هر آنکه نام همت را یدک می کشد حرمت بگذارم برایش اما چه کنم که دیگر “همت”ی نمی بینم روی بعضی اسامی. به شناسنامه که نیست. به مرامنامه است.
شناسنامه مرا پاره کنند، باز هم پدرم بابااکبر است. من مداح ماهم، نه آویزان از آستین کروبی. این هم از تلخی های جنگ ماست ای خواهر، ای برادر. ? ماه نبرد مقدس ما، طرف حسابمان بعثی ها نبودند، بعضی ها بودند. ما به هر خاری که از گل نازک تر گفتیم، فرو رفت در چشم خود ما. چه زمخت است این جنگ نرم. تحمیلی تر از جنگ تحمیلی، جنگ ماست که به همین راحتی نمی شود تحلیلش کرد. چه اراده ای می خواهد این جنگ اراده ها. علی باشی و با طلحه بجنگی. عمار باشی و با زبیر. قرآن ناطق باشی و با قرآن. با محمد باشی و با مدعیان خط پیامبر بجنگی.
حمزه در احد خون داد و همت در خیبر و حمید باکری در هور و مهدی باکری در بدر و اما علی و عمار در جمل و نهروان فقط خون دل خوردند. از یک سو دلت برای طلحه می سوزد و از سویی دیگر صد البته دلت برای اسلام می سوزد. جنگ اراده ها، از جنس پولاد، اراده می خواهد و الا گیج خواهی زد و الا حرف مفت خواهی زد؛ اینکه سیف الاسلام بود. اینکه با پیامبر عکس داشت. اینکه روی پیشانی اش پینه بسته. اینکه آدم خوبی بود. اینکه کلا به شما که عرض می کنم؛ نماینده امام بود در بنیاد شهید. اینکه نخست وزیر ایام جنگ بود و در شطرنج دیپلماسی، هم کار رخ را می کرد و هم کار فیل. اینکه در بنیاد باران از دماغ فیل گفت و گوی تمدن ها پایین افتاده.
اینکه هنوز پشت سر علی نماز می خواند. اینکه از ? سال دفاع مقدس، ? سالش را فرمانده بوده. اینکه قبل از جنگ در جبهه داشت قالی می بافت. اینکه ریش دارد. اینکه سید است. اینکه آنقدرها هم آدم بدی نیست. این یکی را نگو که اصلا امام در به ثمر رسیدن انقلاب و عبور از بحران، گاهی به ایشان کمک می کرد. اینکه فرزند مطهری است. اینکه با بهشتی نسبتی دارد. اینکه خواب می بیند. اینکه عکس دارد. اینکه عمامه دارد. اینکه دکمه یقه اش را تا آخر می بندد. اینکه دفتردار است. اینکه صاحب چند کتاب بوده. اینکه هر روز بدون واسطه ماه، احوال پرسی می کند با خورشید.
اینکه در میان ابر و باد و مه و خورشید و فلک، اگر پرسه در مِه می زند، خب گاهی هم دم از ماه می زند. این به آن در! اینکه نه که در نیاوران اغذیه فروشی ها خیلی گران حساب می کنند، آخی! بمیرم الهی؛ رفته بود در خیابان انقلاب، ساندویچ ارزان قیمت بخورد. اینکه رفته لندن تا با همکاری آبراموویچ شعبه دانشگاه آزاد باشگاه چلسی را افتتاح کند.
اینکه رفته پاریس تا به همراه مادرش گل بخرد از فرودگاه مارشال دوگل. الحمدلله ظاهرا حال همه خوب است. حالا یک فتنه ای شد. تمام شد و رفت. وانگهی؛ شتر دیدی، ندیدی. این ضرب المثل شتر جنگ جمل را استثنا نکرده. کم هم نمی آوریم اصلا. تیز بازی در می آوریم.
لازم شد حتی به نام ماه، ستاره ها را می کوبیم و به نام علی، عمار را و به نام سید علی، بسیجیانش را. خواب می بینیم و کسی هم حرفی به ما زد، می گوییم؛ رهبر گفت؛ جذب حداکثری! تنگه احد را به تونل توحید می فروشیم و اگر کسی اعتراض کرد، می گوییم؛ آقا گفت: وحدت! برنامه “دیروز، امروز، فردا” را می بندیم و اگر صدایی به نشانه انتقاد بلند شد، می گوییم؛ رهبر گفت: بصیرت! به هدیه تهرانی و گلزار و کوفت و زهرمار وقت ملاقات می دهیم و اگر کسی چیزی گفت، می گوییم؛ آقا گفت: دفع حداقلی. العربیه را خیال می کنیم به خلیج برمی گردد و اگر حسین قدیانی به مجتهد جامع التجاوز، شیخ بی سواد گفت، می گوییم؛ آقا گفته به احدی ظلم نکنید!
خلاصه در یک کلام؛ دکترا می گیریم در بصیرت ولی از دانشگاه هاوایی. سر کیسه را هم اگر لازم شد شل می کنیم و چند تایی نویسنده را، چند تایی وبلاگ نویس را، چند تایی ستاره را، چند تایی پروانه را که حراج کرده اند شرف شان را، به قیمتی ارزان، شاید ? زار می خریم و به ایشان دستور می دهیم ذغال فروشی کنند. سران فتنه را خواص بی بصیرت را آمریکا و اسرائیل را بی خیال شود و فقط گیر بدهد به بچه بسیجی ها. به همین بچه بسیجی های فضای سایبر. که مثلا چرا وقتی “دوئل” وارد وبلاگ “اندیشه روشن” می شود، قبلش “یاالله” نمی گوید! که چرا “تلخندک” اندازه یک ذوزنقه قطام هم برای استوانه نظام احترام نگه نمی دارد! که چرا وحید اشتری تند می رود در وبلاگش! که چرا “بیانچه” که نه سر پیاز است و نه ته پیاز، تربچه می کارد در باغ پسته! که چرا شماره نمایندگان مجلس را فلان وبلاگ نویس با جگر، برداشت و نوشت در وبلاگش! که چرا به من یک لاقبای پاپتی، عده ای می گویند؛ داداش حسین! خواهرم، برادرم! این حرف مرا که الان می خواهم بزنم با دقت گوش دهید؛
من ترجیح می دهم آشوبگر عاشورا باشم اما شرفم را به قیمتی که بعضی ها برایم تعیین می کنند، نفروشم. خواهرم، برادرم! بگذار واضح تر بگویم؛ من ترجیح می دهم آشوبگر عاشورا باشم اما مثل برخی ها به صورت تی تیش مامانی، بسیجی نباشم. آشوبگر عاشورا ممکن است روزی حر شود اما می برد آبروی بسیج و بسیجی را کسی که بصیرت را بی غیرتی و سکوت ترجمه می کند. آشوبگر عاشورا آبروی جنبش سبز را می برد و به فرقه مبدل می کند فتنه را اما بسیجی ای که جگر مبارزه ندارد، آبروی حاج احمد متوسلیان را می برد. بسیجی را به جگرش می شناسند. نازک نارنجی ها لطف کنند از بسیج بیرون بروند. کسی که جگر ندارد به خاتمی منافق بگوید، بسیجی نیست. بسیجی باادب خوب است اما دشمن را ندیدن و دوست را کوبیدن و پول گرفتن از خواص بی بصیرت از دفتردار گرفته تا شهردار برای کوبیدن امثال من که کم سوترین ستاره ? ماه نبرد مقدس سایبری شما عزیزان بوده ام، اسمش باادبی نیست. اسمش بی ادبی هم نیست. فروختن وجدان خویش به چند برگه معدود اسکناس است.
بی اراده های جنگ اراده ها هم خوب خودشان را لو دادند. ما اسیر جنگ روانی دشمن نشدیم. اسیر جنگ روانی دوست هم نمی شویم. هر کس هر چه می خواهد بگوید؛ من با قرائت فرمانده پدرم حاج احمد متوسلیان بسیجی ام. طرف، رئیس جمهور مملکت بود. حاج احمد می گفت؛ هلی کوپترش زمین بنشیند، می زنم. کسی که جگر حاج احمد را ندارد، غلط کرده خودش را بسیجی می داند. از نظر من خاتمی منافق است؛ برای این ملعون صفت دیگری به کار ببری، عین بی ادبی است. من نویسنده تندروترین باتوم به دست های این مملکتم؛ ریش توپی ها. کوچه فلافلی ها. دانیال های میدان شوش. شورشی ها. موتور هزاری ها. موتور قراضه ای ها. کسانی که جگرشان از هیبت و شکوه ماشین های ضد شورش نیروی انتظامی با هیبت تر و با شکوه تر است. من منشی این عزیزانم. تا وقتی از نظر این دوستان، خاتمی منافق و ملعون است، من هم همین را می نویسم. مامورم و معذور. قول داده ام فقط نویسنده این جماعت باشم. قلم من ارگان باتوم به دست هاست. بر سر آن ادبی بخورد که بخواهد به شمر جواب سلام بدهد. باب الادب ما عباس بود که پاره کرد آن امان نامه را.
خواهرم، برادرم! این است دغدغه امروز ما در جنگ اراده ها. این سخنان را فقط در میان شما باید زد. لطفا گیج نزنید و همه ما و اول خودم لطف کنم و گیج نزنم. چند شهید در همین بهشت زهرای تهران آرمیده اند؟ کدام شهید برای رفتن به جبهه، به جماران رفت و از امام اجازه گرفت؟ آیا وزوایی و ورامینی برای بالا رفتن از دیوار سفارت شیطان بزرگ از امام اجازه گرفتند؟ آیا همت از امام اجازه گرفت که خونش با حسین پیمان ریختن بست و سرش با سیدالشهدا پیمان باختن؟ ناگزیرم از بیان این سخنان نزد شما. اطاعت از ماه را کسی نمی خواهد به ستاره های آسمان بیاموزد. آقا امر کند دست سران فتنه را ببوسید ما همین کار را خواهیم کرد. این اوج ولایت پذیری ماست اما من به قرائت آقای ساکت، ولایت مداری را عین ولایت نداری می دانم. من به قرائت همین شهدای قطعه ?? ولایت مدارم. من به خط می زنم به خطر و تا الان زیاد کلماتم را در جنگ نرم به در خانه معاویه های امروز رسانده ام اما علی به من نگفته برگرد. ولایت مداری با خاله بازی فرق می کند. ما به امر آقا، همه مان و من قبل از همه شما، افسر جنگ نرمیم. این می شود اطاعت از امر مولا. پدران مان هم به امر امام رفتند و جنگیدند اما اگر شهدای آرمیده در این مکان مقدس، برای هر تیری که از تفنگ خود شلیک کردند، از خمینی اجازه گرفتند، من و شما هم باید برای هر کلمه نوشته های مان، برای هر طرحی که می زنیم، زنگ بزنیم بیت رهبری و از آقا اجازه بگیریم!! چند علامت تعجب انتهای این جمله، بهت این روزهای مرا نشان می دهد؟! مالک خودش را به در خیمه معاویه رساند و چون علی به او گفت؛ برگرد، برگشت ولی اگر خوارج بر بلاهت خود نام بصیرت نگذاشته بودند و اگر قرآن کاغذی را به رخ قرآن ناطق نمی کشاندند، علی کی و کجا به مالک دستور عقب نشینی می داد؟!
وزوایی اگر از دیوار سفارت بالا نمی رفت، کجا امام از انقلابی مهمتر از انقلاب بهمن ?? سخن می گفت؟! اگر رزمندگان مظلوم ما در کانال کمیل فکه با لب تشنه به شهادت نمی رسیدند، امام کی و کجا آروزی بوسه بر دست و بازوی بسیجیان می کرد؟! اگر ما ? دی را نمی آفریدیم، آقا کی و کجا از این روز دقیقا مثل روز ?? بهمن و به همان میزان یاد می کرد؟! ما مگر قبل از ? دی از ایشان اجازه گرفتیم؟! کدام پروانه برای سوختن از کدام شمع اجازه گرفته است؟! به این اجازه گرفتن ها نه باادبی می گویند و نه ولایت پذیری. فقط می گویند؛ خاله بازی. اجازه آقا معلم، اجازه خانم معلم، مال دوران ابتدایی ما ستاره های حضرت ماه بود. ما بزرگ شده ایم الان و لااقل در خون دادن و خون دل خوردن، اگر نه به درجه اجتهاد، لااقل به درجه اشتهاد رسیده ایم. آوینی در این پهن دشت حدوث اهل شهود، مرد اشتهاد بود و به فکه رفت، در حالی که جنگ تمام شده بود اما مبارزه ادامه داشت و به درجه رفیع شهادت هم رسید. آوینی برای رفتن به فکه از آقا اجازه نگرفته بود ولی رهبر به ایشان بعد از شهادت شان لقب “سید شهیدان اهل قلم” داد. آقا به شما خواهران محترمه و برادران عزیز مگر نگفت؛ افسران جنگ نرم؟ برای کدام طرحی که زدید و برای کدام نقشی که کشیدید و برای کدام متنی که نوشتید اجازه گرفتید از آقا؟!
یک بار وقتی آقا به ما گفته بسیجی، یعنی به ما هم اجازه خون دادن داده اند و هم اجازه خون دل خوردن. آن بی اجازه حرکت کردنی مذموم است که خارج از شعاع حرکت ماه باشد. آن تندروی ای قابل سرزنش است که ستاره خارج از مدار ماه بگردد. من و شما کی و کجا از مدار نور بیرون رفته ایم؟ با یک خط نوشته غلط و یا با یک طرح خطا، هیچ افسر جنگ نرمی از مدار ولایت فقیه خارج نمی شود. مگر همه تیرهایی که این شهدای عزیز زدند، همه به هدف خورد؟ خواهرم، برادرم! دکترا گرفتن در بصیرت خوب است اما نه از دانشگاه هاوایی. اراده تان را می خواهند سران فتنه، خواص بی بصیرت و یک مشت نفوذی، در این “جنگ اراده ها” سست کنند. مراقب باشید و مراقب باشیم. اجازه ندهید به اسم ماه، شما ستاره ها را بکوبند. شما را فقط باید به اسم شب پرستی بکوبند. هر کس که به اسم شمع، می خواهد قلب پروانه را، دل مهربان شما را، سینه مملو از مهر ولایت شما را بکوبد، جاسوس دشمن است. شک نکنید. به راه تان به این راه مقدس تان شک نکنید. همان که همت گفت؛ با عشق جلو بیایید. نترسید از مختصات عجیب و غریب جنگ در این زمان و از این سیل زخم زبان. جوخه ها را هدف بگیرید. جوجه ها خود خواهند مرد. اجازه ندهید برای هر پروانه ای که گرد شمع می گردد، یک حرف دربیاورند. باید تعصب داشته باشیم به راهمان و غیرت داشته باشیم به همراهانمان. این به من و شما ربطی ندارد که دشمن ما شناسنامه اش ایرانی است. نترسید از تهمت برادرکشی. برادران شما حسین غلام کبیری و امیر ذوالعلی را کشتند؛ نترسید از تهمت برادرکشی. قرار نیست هم برادران مان را بکشند و هم ما بترسیم از تهمت برادرکشی.
مگر کسانی که سر از پیکر مقدس سیدالشهداء بریدند، با او از یک قوم و قبیله و عشیره نبودند؟ آن زمان که آمریکا و اسرائیل نبود! از تهمت نترسید. از یاس و از نومیدی بترسید. از این بترسید که شبهه ها در شما اثر کند و گمان کنید راه را راه ماه را اشتباه آمده اید. از این بترسید. به شما ربطی ندارد که دشمن تان بعثی ها هستند یا بعضی ها. ولله بعضی ها پست ترند از بعثی ها. خاتمی از وفیق السامرایی پست تر است. شک نکنید. منافق از کافر پست تر است. یک لحظه به این فکر کنید که فتنه گران در جنگ نرم موفق می شدند؛ آن وقت چه می شد؟ نمی بینید این کینه ها را؟ نمی بینید این بغض ها را؟ نمی بینید این خواب ها را؟ دل تان برای صف اول نماز آقا نسوزد. دل بسوزانید برای خود آقا. دل بسوزانید برای شهدای این ? ماه دفاع مقدس. غلام کبیری از همت و باکری واقعی تر بسیجی است. همت و باکری عمدتا با بعثی ها می جنگیدند و ما فقط با بعضی ها.
صد رحمت به برادران یوسف. اینجا عده ای معتقدند؛ یوسف گرگ را خورده. اینجا جنگ خون نیست. جنگ خون دل است. کوتاه بیایید، پیراهن گرگ را با فتوشاپ خونی می کنند و گزارش این لباس را به یعقوب می دهند. برادران شهید ما، پدران شهید ما برادران تنی ما بوده اند. بعضی ها ناتنی اند با ما. صد رحمت به برادران یوسف. به سران فتنه رو بدهی، خواب می بینند؛ یوسف گرگ را خورده و قحطی می آید در این سرزمین، پس از هدفمند سازی فتنه. باید هوشیار باشیم. به سران فتنه رو بدهی، به بنیاد شهید فشار می آورند که برای نداآقا سلطان هم کارت بنیاد شهید صادر کنند. کوتاه نیایید از راه ماه. در بصیرت دکترا بگیرید اما از دانشگاه جنگ. بصیرت را جز شهادت معنی نکنید. می دانید شنی تانک با بدن دانشجوی شهید حسین علم الهدی چه کرد؟ می دانید در کربلای ? بارش گلوله به حدی بود که نزول فرشته غریب می نمود؟ می دانید چند شهید همین بهشت زهرا با لب تشنه به شهادت رسیدند؟ می دانید ما دقیقا چند مادر شهید داریم که نمی دانند مزار فرزندشان کجاست؟ می دانید ما چند شهید گمنام داریم؟
می دانید هر روز که می گذرد، یک روز به روزشماری ایام یتیمی چند فرزند شهید اضافه می شود؟ می دانید مادر بودن و ? فرزند شهید تقدیم راه اسلام کردن یعنی چه؟ می دانید مادر ? شهید، مادر شهیدان جنیدی بودن یعنی چه؟ می دانید وقتی هنوز سالگرد شهادت یکی از پسرانت سر نرسیده، آن یکی هم خبر شهادتش می آید ولی بدنش نمی آید یعنی چه؟ تا به حال چند بار در همین بهشت زهرا پای درد دل یکی از این مادران شهدا نشسته اید؟ ویلچر چند جانباز قطع نخاعی را ولو برای دقایقی حرکت داده اید؟ خواهرم، برادرم! آسان ستاره نشده ایم در این آستان. آسمان ماه بارانی است. مناسبتی نمی بندد چفیه اش را.
برای ماه هر روز کل یوم عاشوراست. نقل بغض فطر نیست. آن فقط چند قطره اشک بود. از دل مهتاب از آه ماه، فقط حضرت خورشید خبر دارد. خار در اشک و استخوان در بغض، بیاییم دعای فرج بخوانیم؛ شاید خبری در راه نباشد. مردی در راه باشد. این روزها نگاه ماه، خبر از نزدیکی سحر می دهد. به زودی لاله باز بوی گل می گیرد. هر چند که شاید آن روز مادرش نباشد، لیک با پرستو خواهد آمد بهار. خواهد آمد بهار. شاهد با شهید می آید. خواهرم، برادرم! اهل استشهاد باش.

سخنرانی حاج سعید قاسمی درباره ناگفته های جنگ

متن  سخنرانی سعید قاسمی در دانشگاه امام صادق(ع) که بی ربط با فتنه اخیر نبود 

 

حاج سعید قاسمی 

 

اعوذبالله من الشیطان اللعین الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد للَّه الذی یؤمن الخائفین و ینجی الصادقین و یرفَع المستَضعفین و یضع المتَکَبِرین و یهلک مُلوکا و یستَخلف آخرین و الحمدللَّه قاصم الجبارین، مبیر الظالمین، مُدرک الهاربین، صریخ المستَصرخین

باز هم شکر و سپاس خداوند متعال که ما را در این طریق هدایت کرد و اگر نبود عنایت و توفیق الهی، بسا در این طریق، در این لباس سربازی و در این اماکن مقدس نبودیم. باز هم شادی روح امام عزیزمان شادی روح همه شهدای انقلاب و همه شهدای ۱۰ سال دفاع مقدس همه شهدای استشهادی از حسین فهمیده، عباس دوران این مرز و بوم گرفته تا شهدای استشهادی لبنانی و فلسطینی که این روزها با اشتیاق پنجه در پنجه می جنگند. شادی روح همه شهدای این دانشگاه که منتسب به آقا جعفربن محمد الصادق و همه شهدای مظلوم و عزیز فتنه اخیر صلوات دیگری عنایت بفرمایید.

فیلم آ‍ژانس شیشه ای گفت می‌دانی یک لشکر برود خط، یک گردان برگردد، یعنی چه؟ یک گردان به خط برود، دسته برگردد یعنی چه؟ الآن این را می خواهم بگویم که می‌دانید یک نفر ۳ ساعت در دانشگاه سرپا باشد، دو ساعت هم در ترافیک رانندگی کند، یعنی چه؟ (خنده حضار) ان شاءالله همیشه لبتان خندان باشد و سینه‌اتان مفتوح و مالامال از عشق ولایت. صلوات دیگری عنایت بفرمایید.

پیشاپیش خودم هم تشکر می کنم از همه دوستانی که این محفل را برقرار کردند. قاعده اش این است که در هفته دفاع مقدس همه به همدیگر پیامک می فرستند و تبریک می گویند. سالروز تجاوز آشکاری را در چنین روزی می گویند تبریک عرض می کنیم! در چنین روزی تجاوز بزرگی به عرض و ناموس ما آغاز شد اما می‌گویند تبریک عرض می کنیم! این یک مقداری ساختارشکنی شد در اول سخن. علی الاظاهر نباید بدین گونه باشد اما می خواهیم نوار همیشگی را که برای جنگ می گذارند، این‌بار نگذاریم و با یک مدل دیگری به قصه نگاه کنیم.

جنگ تحمیلی که شما ۸ ساله می دانید و ما ۱۰ ساله، از این روز و از این هفته آغاز نشد. همه می گویند کتابها نوشتند اما اشتباه می گویند. دخترم، پسرم! جنگ در چنین روزی که شما به عنوان ۳۱ شهریور ماه ۵۹ می دانید، آغاز نشد. این، یک دروغ بزرگ است، یک اشتباه تاریخی است.

این سرفه هایی که می شنوید، مال کسی است که آوردم اینجا تا شما با این چهره آشنا شوید. خدا انشاءالله به حق امام زمان سایه اش را از سرخانواده اش و رزمنده ها و شما کم نکند. این سرفه های خشک مال کسی است که به گواه او را به ۲ دلیل اینجا آوردم. اول اینکه همه می خواهند آن‌هایی که جانبازند و اسمشان شیمیایی است، در بیمارستان ساسان و یا در خانه‌هایشان این درد را تحمل کنند. در صورتی که اگر نظام توجیه باشد، من همه اینها را از بیمارستان به دانشگاه ها و کف جامعه می کشانم. هر یک تخت اینها را با امکاناتش در دانشگاه می کشانم، یک اتاق می گذارم که اگر قرار باشد جان بدهند، کف اینجا جان بدهند. مادام که تو این را نمی بینی و این جدا جان می دهد و بعد او را می اندازند کف یک وانت از بیمارستان ساسان می برند و اطلاعیه او را می زنند در روزنامه ها و رادیو و تلویزیون تو هم مشغولی و مسئولین ما گرفتارتر از این حرف‌ها که فاتحه ای برای او بخوانند. اما امروز ناصر افشاری عزیز را به دو دلیل آوردم، یکی اینکه او را بشناسید. برای من نوشتید که صحبت کنم، من هم مطالب را آماده کردم ولی ناصر یک دنیا حرف دارد. قبل از اینکه خدای نکرده یک اتفاقی برایش بیافتد، شما حداقل او را بشناسید. دوم اینکه ناصر یک نیروی استشهادی است که آخرین بار که با شما در جلسه غزه جلوی فرودگاه جمع شدیم، یادتان هست، آنجا برای شما صحبت کرد و قبلش هم رفت پیش آقا، آقا گفت: آقا ناصر چیزی نمی خواهی؟ یک شیمیایی باید چه بخواهد؟ آقا ناصر ببخشید، حرف شما به رهبر را شاید راضی نباشید ولی من اینجا دوست دارم که بزنم. این حرف‌ها نباید مخفی بماند. گفت که آقا جان من دوست ندارم در رختخواب جان بدهم، می شود یک اذنی بدهی و ما را برای یک عملیات استشهادی خرج کنی، اذن دست شماست. عملیات در این قد و قواره اذن شما را می خواهد، آقا جان نگذار در رختخواب بمیرم.

اما به یک خاطر دیگر هم او را آوردم. آقا ناصر ببخشید. برای اینکه ثابت بکنم برادر! دفاع مقدس، ۸ سال نبود. هنوز نه محاسن من درآمده بود، محاسن آقا ناصر هم فکر نمی کنم در آمده بود. فتنه ای که کلیدش را در کنفرانس طائف در عربستان سعودی خائن زده بودند، برانگیختن قومیت ها و غائله جنگ نرم یک اتفاقی نیست که الآن اصطلاحش را می شنوید، این کلیدش همان چند ماه بعد از انقلاب خورد. گنبد جواب نداد، خلق شمال جواب نداد، خلق آذربایجان و خلق مسلمان که پشتوانه های آیت اللهی هم داشتند و پولش از بیرون می آمد، جواب نداد، خلق خوزستان و خلق عرب باز نگرفت تا خلق کرد که گرفت، بنا به دلایلی که جای آن اینجا نیست و داستان خاص خودش را دارد که باشد در یک جلسه دیگر. تا همین امروز هم درگیر این مسئله هستیم. یعنی حداقل در ۲ هفته گذشته، ۳ شهید دیگر در کردستان از دست دادیم.

پس جنگ در چنین روزی که شما آن را روز شروع جنگ می‌دانید، شروع نشد، ما بچه رزمنده‌ها چنین روزی را روز شروع جنگ نمی دانیم. جنگ قبلاً شروع شده بود. مقطع ۲۲ بهمن ۵۷ تا ۳۱ شهریور ۵۹ حدود ۲۰ ماه است که ما نمی دانیم این ۲۰ ماه در تاریخ ما چرا محو شده است. هر چه می گوییم، ما در این مقطع بودیم و جنگیدیم، توجه نمی‌کنند. اتفاقاً بخشی از جنگ نرم در اینجا اتفاق افتاد. پیچیده ترین مدل جنگ در دنیا، جنگ چریک ضد چریک است. ما هنوز اسلحه دست گرفتن هم بلد نبودیم، تاره ریخته بودیم پادگان‌ها را گرفته بودیم و یک مقدار بشین پاشو بلد بودیم، یک دفعه دیدیم در وسط معرکه جنگ بزرگی قرار گرفتیم. کمین ضد کمین جنگی که مردم هم هستند. ضد انقلاب هم لباس مردمی پوشیده، تو هم شدی یک نیروی با پشتوانه حکومت مرکزی، وارد یک چنین صحنه ای شده ای. حالا می خواهی بجنگی، باید شلیک کنی. اینجا اما یک فرمانده داری مثل محمد بروجردی، مثل ناصر کاظمی، می گوید پسرم شلیک نکن. رزمنده می‌گفت به ما از طرف روستا شلیک شد، ما باید پاسخ بدهیم، خمپاره را بگذاریم، روستا را شخم بزند. فرمانده می‌گفت نه! حق نداری تو اینجا شلیک کنی. اولین خون به ناحق که اینجا بریزد، دیگر نمی شود جمعش کرد.

خدایا در کردستان اینها چگونه جنگدیدند که توانستند این صحنه را خالی کنند و تحویل خود مردم دهند؟ مدل جنگیدن این برو بچه ها چطور بود؟ چه طور مظلومانه خونشان ریخته شد ولی کشت‌وکشتار از مردم نکردند. جنگی به مراتب بسیار سخت و پیچیده که هیچ از آن نمی دانی. بنا نیست اصلاً مستند باشد. بنا نیست برای تو گفته شود. پسرم، دخترم! جنگ در چنین روزی آغاز نشد. در این مقطعی که گفتم الی ماشاءالله بحران داریم. نیروهای مسعود و مریم به خودشان بمب می بندند و حداقل ۴ امام جمعه را به شهادت رساندند. رئیس جمهور و نخست وزیر را زدند، بهشتی و مجلس را با ۷۲ تن زدند. هر جای دنیا این اتفاق می افتاد، عمود خیمه را که می زدند، کل خیمه می خوابید. درگیری در خیابان‌ها الی ماشاءالله ادامه دارد، جرأت نمی کنی یک ته ریش داشته باشی و یا یک عکس حضرت روح الله را در مغازه بزنی وگرنه به عنوان بچه حزب اللهی ۳۲ فشنگ یوزی را به طرفت خالی می کنند، آبکش می شوی.

اینکه چرا تو اینها را نمی دانی، چون بنا نیست که اصلاً بدانی! بنا نیست که این تاریخ با شکوه را برای تو بازگو کنند، برای اینکه به تعبیر مولا امیرالمؤمنین بتوانند از همین سوراخ، بارها و بارها تورا بگزند. بنا نیست این واقعه تاریخی را به عنوان تجربیات مثبت و حتی اگر منفی است، تو داشته باشی. یک بار دیگر از اینجا به بعد اینگونه باید بگویی که حمله عراق به ایران به عنوان تیر خلاص بعد از این اتفاقاتی که افتاد و نگرفت، کودتای نوژه و درگیری‌های چپ و راست و توده ای ها و فرقان و زدن رئیس جمهور، باهنر تمام این اتفاقات که هرکدام آن یک داستان است نشد و نگرفت، از اینجا به بعد ورود یک سری نیروی جدید به جبهه است، نه شروع یک اتفاق که از امروز شما آن را حساب می‌کنی. در ۳۱ شهریور ۵۹ هجمه به این شکل اتفاق افتاد و الا ۱۶ شهریور است که به جبهه قصر شیرین تهاجم شروع می شود، از پاسگاه خان لیلی بالای نفت شهر تا زیر آبداغ قریب ۲۵۰ کیلومتر مربع توسط عراقی‌ها اشغال می شود. آتش پیوسته روی سر قصر شیرین هست. قریب ۱۵ الی ۲۰ روز مقاومت مردمی قصر شیرین را داریم، عین این چیزی که در خرمشهر ۳۱ روزه می‌گویی اما الآن محو است که این مردم زیر آتش مقاومت کردند ولی صدایشان جایی نرسید. اگرچه به فرماندهی کل قوا بنی‌صدر هم مسئله را گفتند و او را در این جبهه بردند. قبل از آن، به او گفته بودند که این تحرکات و مانورهای اینها یک فرایند عملیات است. بوی عملیات دارد، می آید. مسخره می کرد می گفت شما پاسدارها همه چیز را از لوله تفنگ می بینید. آنها غلط می کنند به ما هجمه کنند.

پسرم دخترم! جنگی در آن مقطع اتفاق افتاد که فرماندهی کل من یک عنصر خائن و جاسوس و هماهنگ با جبهه دشمن بود. مگر می شود؟ بله! ‌شده است. او در آن واحد، ۳ مسئولیت دارد هم رئیس جمهور محبوب با ۱۱ میلیون رأی قانونی که ما به وی دادیم. رئیس شورای عالی انقلاب و فرماندهی کل قوا. در چنین شرایطی که او منظور آقای سپهسالار! بنی‌صدر می باشد دستور داده که کسی حق ندارد یک فشنگ و مهمات به نیروهای مردمی کمک کند.همین قدر هم که کار انجام شد، توسط عناصر مؤمن و انقلابی مثل سرگرد صیاد شیرازی‌ها بود که در پادگان‌ها را باز کردند و مهمات را منتقل کردند. این اتفاق برای ماه های اول جنگ است. تا کی؟ خیلی اتفاق عجیبی است، جنگی شروع شده است که هیچ جای دنیا نداریم، فرماندهی کل قوای یک جبهه با جبهه مقابل کاملاً هماهنگ است. درباره بنی‌صدر صحبت می کنیم. اتفاقاتی افتاد که بسیار به حوادث الآن ربط دارد. البته از این بابت بسیار متأسفم، جلوی آقا هم عرض کردم وقتی بچه من وارد دانشگاه می شود این عکس را که به او نشان می دهم می گویم این کیست که کنار چمران در این جیپ نشسته است، می گوید نمی شناسم. می گویم تو که الآن داری از دانشگاه فارغ التحصیل می شوی، چطور این بنی‌صدر را نمی شناسی؟ تاریخ محمدعلی میرزا نیست، مال همین دو دهه گذشته مااست. پسرم! دخترم! الان در جریان این بحران‌ها مجبور شدند این تصویر را نشان دهند. به نظر شما چرا؟ به نظر شما چرا نباید یک چنین مطلب مهمی را بازگو کرد؟ نوار جنگ را دائماً تکراری می گذارند.

۱۲ لشکر در چنین روزی در ۳ جبهه شمالی، میانی و جنوبی با تیپ‌های زرهی هجمه کردند. قصد فتح ۳ روزه تا یک هفته ای تهران را داشتند. همیشه این نوار را گذاشتند. چرا از این‌طرف نمی گذاریم. پارسال متأسفانه این بحث‌هایی که پیش آمد اصلاً برخی از عزیزان ما و فرماندهان ما گویا آلزایمر گرفته‌اند. فرماندهی وقت کل قوا بنی‌صدر را نوعی تبرئه کردند، گفتند ما فکر نمی کنیم خیانتی چیزی از جانب او در کار بوده است. قاطی کردی آقا؟!

من در این جریان‌های اخیر متوجه شدم که چرا اسناد و مدارک و کتاب‌ها و رادیو و تلویزیون ما سعی دارد یک چنین استحماری را عمداً‌ انجام دهند. باز دو مرتبه می گویند که جنگ ایران و عراق. این یک ‌دروغ بزرگ است که شما ۸ سال با عراقی‌ها جنگیدید و بعضی جاها هم حالا دنیای غرب و شرق یک کمک‌هایی به عراق کردند. نه! فقط و فقط برای خار کردن تو و نسل و آبا و اجداد تو با آن مدل جنگیدن که در طول تاریخ دنیا سابقه ندارد، این دروغ بزرگ گفته می‌شود. در این نبرد از شرقی‌ترین ینگه دنیا تا غربی‌ترین آن، با همدیگر متحدالشکل برای محروم کردن یک جریان آزادی خواه صف در صف ایستادند که سابقه نداشت. یعنی از بنگلادش تولید کننده گونی ما را تحریم می کند تا روسیه همسایه شمالی با موشک‌های اسکاد تا فرانسه با موشک‌های اگزوست و هواپیماهای میرا‍ژ و رادار انگلیسی و برزیلی و قس علی هذا. چطور جبهه ای است که می‌گویند عراق در این جبهه با ما جنگید اما رسماً بیش از سی و چند کشور سینه به سینه ما حضور داشتند؟ اگر جنگ فقط با عراق بود که باید در طول این ۸ سال فقط باید از یک ملیت اسیر داشته باشید؟ می‌پرسید مگر از ملیت های مختلف اسیر گرفتید؟ بله! چرا بر آن تأکید نمی کنند؟ اگر بگویم از ۵ ملیت اسیر گرفتیم، باور می‌کنی؟ اگر بیشتر باشد قبول می کنی پسرم؟ یعنی چند تا پدر؟ مثلاً ۸ تا ۱۰ تا؟ مگر می‌شود؟ پسرم اگر بگویم از ۱۵ ملیت اسیر گرفتیم قبول می کنید؟ نه بابا اینها را می گویید که خودتان را بزرگ نشان دهید. دخترم از ۱۸ ملیت سند دارم ثبت شده است که اسیر در خط گرفتیم. پاکستانی در خط چه‌کار می کند؟ افغانی چه کار می کند؟ عمانی؟ اماراتی؟ کویتی؟‌ قطری؟ بحرینی؟ سودانی؟ سومالیایی؟ یمنی؟ قوات یرموک؟ یوگسلاو چه کار می‌کند؟ صرب چه کار می کند در این خط؟ بوسنیایی چه می کند؟ اینها را برای تو گفتند؟ نه! بنا نیست بگویند. اصلاً ‌بنا نیست با این حرارت بگویند برای اینکه در این باور بیفتی که ۸ سال با این عراقی‌هایی که نمی توانند خودشان را جمع و جور کنند، هر روز ۵۰۰ تا ۵۰۰ تا بمب می گذارند زیر آنها مثل گوسفند قربانی می شوند، تو با داشتن یل‌هایی مثل چمران، بروجردی،‌ همت، باکری، خرازی نتوانستید جمعشان کنید، ۸ سال طولش دادی آخرش هم که قطعنامه امضا کردی اما دیدی آمریکایی‌ها آمدند ۲۵ روزه جمع کردند. پس چرا کری می خوانی برای امریکایی‌ها؟ این استتناج سئوالی است که از منِ استاد در دانشگاه پرسیده می شود. چرا؟ برای اینکه بازخوانی این جنگ به دروغ و به اشتباه افتاده است؟ خشت اول چون نهد معمار کج، تا ثریا می رود دیوار کج. حق دارد بچه امروزه از تو سئوال کند استاد شما با داشتن آن یل‌ها، مگر حسن باقری طراح عملیات‌تان نبود، مگر صیاد شیرازی نداشتید، مگر امام نداشتید، نتوانستید الآن می توانید؟ حق دارد بچه قاطی کند. برای اینکه خیانت شده است، آن بخشی را که باید در آن می بودید، مستند می کردید، فیلم می گرفتید از لحظه های شکستن خط، نه از پاتک ها. یک تکه فیلم بیاورید که عملیات شب و خط شکستن را نشان بدهد. ۲۷ کیلومتر بچه‌ها در ماسه و رمل با بار و بندیل روی دوش دارند حرکت می کنند، فیلم این کجاست؟ بهانه می‌آورند امکاناتش نبوده، در خط شکنی که فیلم نمی شود گرفت. فیلم‌های خمپاره هایی که روی سر بچه ها فرود می آید، کجاست؟ نهایتاً جواب پاتک‌ها را می بینی، خط شکنی که نمی بینی. آن موقع که نبود، الآن هم بخواهی بازگو کنی، چه بشود که یک هفته دفاع مقدس شود و این‌قدر “ممد نبوی…” می گذارد که خسته‌ات کند. ۷ تا کانال تلویزیون ممد نبودی می زند و آهنگران ای لشکر صاحب زمان آهسته ران آهسته ران! پشت بند آن کرکره پایین تا دوم فروردین که همه حال و هواها گوگوری مگوری دارند، بله یک مضرابی زده می شود که در چنین روزی فتح المبین شد. برادر! فتح الفتوحی که امام گفت دست و بازوی شما را می بوسم همان عملیاتی را که احمد متوسلیان شما و فرمانده های شیری در قد وقواره های کاظمی و باکری و ۱۱ هزار اسیر گرفتند، نباید این‌جوری برایت بگویند. این ۱۱هزار اسیر، اصلاً نه در مستندات ما است نه در کتاب ها و دانشگاه‌ها و مدارس ما.

خدمت “آقا” هم عرض کردم که هر سال در دبیرستان و دانشگاه بررسی کردند متوسط بین دو خط تا دو صفحه دارند مطلب از انقلاب و دفاع مقدس به خورد بچه‌های ما می‌دهند و در برابر این موج تهاجم فرهنگی از بچه‌هایمان می‌خواهیم که با این آموخته ها پدافند کنند. بقیه را می خواهد از صدا و سیما بگیرد؟ وقتی هم که این رزمنده و جانباز را می برند در صدا و سیما و می خواهد حرف بزند می گویند ۲ دقیقه وقت داری، زودتر بگو؟ ۲ دقیقه‌ای که دارند به تو سوبسید می دهند! می‌دانی ۲ دقیقه تبلیغ آدامس و پفک چقدر با ارزش است؟! ضمن اینکه دیگر مردم از دست تو و امثال تو خسته شدند که سرفه های تو را می خواهند پخش کنند تو را بگذارند اضافه صحبت کنی؟ روی ویلچر آوردند گفتند زودتر یک خاطره شیرین تعریف کن، وقت تمام است.

راست هم می گویند، چون ما مال یک جریان و یک نسلی بودیم. الآن ما باید برای همه کار کنیم، یک کانال برنامه‌اش باید جوادی آملی باشد و موسیقی در آن حرام است، و یک کانال دیگر وقتی که لحن این زن گوینده را گوش می‌دهی، خاصه در رادیو جوان، اگر اذیت نشوی، تو مریض هستی! خانمت کنارت نشسته می گوید خاموش کن. می گویی جمهوری اسلامی است، حلال و شرعی است.

با چنین آموزه هایی معلوم است که ذائقه های مختلف باید درست بکنند. اما خوب از اینجا به بعد اتفاقات پشت سر اتفاقات می افتد. یک مقطع دیگر از جنگ فتح آبادان و عملیات ثامن الائمه است. با فرار سپهسالار! سپهسالار کجا بود؟ ۱۱ میلیون رأی قانونی که ما به وی داده بودیم، چرا به او رأی داده بودیم؟ چرا همچنین خطای بزرگی را انجام داده بودیم؟ کار خودمان بود. چرا؟ چند دلیل داشتیم؟ ۱- سید بود ۲- بچه آیت الله بود. ۳- دکترای اقتصاد نوین داشت. روزی که برای مصاحبه به تلویزیون آمده بود، توده ای ها و چپی ها را له می کرد. قدرت کاریزمای مناظره ای داشت و از آن طرف هم روحانیت معزز پشت سرش بود و لذا صد در صد. از بیش از ۱۲ میلیون رأی قانونی، ۱۱ میلیون رأی آورد. فرماندهی کل قوا را هم داشت. بعدش چه شد؟ اینها را برای ما نگفتند. درگیری و مناقشه است. نه اینکه فقط امروز در کف دانشگاه و در خانه ات، این اتفاق افتاده باشد، سابقه داریم. ما به عنوان سپاه ۲ مجموعه شدیم. بنی‌صدریون و بهشتیون. بنی‌صدری‌ها عکس بهشتی را پاره می کنند و آن طرف برعکس. چه کسانی؟ روح‌اللهی‌ها. هر دو گروه هم به حسب آموزه های روح الله که وجود دارد و حی و حاضر است و صحبت می کند، اعتقاد دارند حضرت آقا این کلیدواژه هایی که می‌اندازد، مال اینهاست و آن‌ها می گویند مال اینهاست. پیچش مو را چه کسانی تشخیص می‌دهند؟ امثال احمد متوسلیان‌ها که در مریوان است. وقتی که بنی‌صدر به عنوان فرمانده کل قوا ‌می خواهد به مریوان بیاید، پیش قراول می فرستند. احمد به پیشقراول می گوید که به او بگو، فرمانده کل قوا، رئیس جمهور، هلی کوپتر تو بالای سر مریوان پیدا شود، اولین کسی که با تیربار می زندت، من هستم. ما که دور و بر احمد بودیم، گفتیم احمد چه می‌گوید؟ مگر می شود؟ رئیس جمهور و فرمانده کل قواست. بر ما ولایت دارد. اما احمد گفت نه بچه ها، او عدالت ندارد، پس بر ما ولایت ندارد! ما باز تشخیص نمی دهیم، تا کی؟ تا موقعی که دانشجویان پیرو خط امام، مثل محسن وزوایی بخشی از خاک آمریکا را گرفتند و ۵۲ امریکایی را ۴۴۴ روز در مشتشان نگه داشتند. آن شیرمردها وقتی تکه کاغذها را به همدیگر چسباندند، این سند از لانه جاسوسی در آمد که این آقا با کد S.D.lor.1 زمانی که دانشجو بوده است، با ماهی اینقدر دلار به عضویت نیروهای جاسوسی دشمن درآمده است. فوراً این را خدمت امام(ره)رساندند. امام چه کار کرد؟ آیا سریع گفت امشب به رادیو و تلویزیون بدهید اعلام کند؟ باید این‌کار را می کرد؟ عراق هم راهش را گرفته دارد می آید، عملیات و خونریزی است، مسببش هم همین است، این هم سندش. ولی امام نامه را گذاشت و فرمود باشد تا وقتش برسد. بارک الله به امام. باید همه از امام آموزش سیاسی ببینند که در چنین روزهای فتنه ای سره را از ناسره تشخیص دهند.

گذشت و گذشت یک هفته، دو هفته بین دانشجوهای پیرو خط امام اتفاقاتی افتاد که آقا چرا اعلام نمی کند؟ از این سند بالاتر چه می‌خواهد؟ امام چرا چنین خیانت و جنایتی را اعلام نمی کند؟ باز تحلیل‌ها در خودی‌ها شروع شد. نکند امام کهولت پیدا کرده است. نکند دور و بری‌های امام رینگ بسته حلقه اطلاع رسانی شدند. حزب الله دارد اذیت می‌شود، دچار انشقاق می شود. از این واقعه دارد چند ماه می گذرد و همه دارند اذیت می‌شوند اما میوه باید برسد. طوری شد که آن اتفاقات و درگیری کف خیابان‌ها، آخر قصه اینطور شد که مسعود و سپهسالار با همدیگر لباس زنانه و ماتیک به لب زده، با دامن فرار می کنند. تا همین الآن که سپهسالار نطق فرمودند حمایت از جبهه موسوم به سبز و اینها هنوز عنایاتشان برسر نیروهای مقاوم! این جبهه مستدام است! فردای آن روز آمدیم بیرون و مرگ بر فلان و درود بر فلان سردادیم اما شب بخیر! فایده ندارد خواص! شما باید زودتر این اتفاق را می فهمیدید. امروز مرگ بر فلان دیگر فایده ای ندارد. اگرچه باز هم خون رسوا کرد وگرنه اگر قرار بود این اتفاق کش پیدا کند، خدا می داند چه اتفاقی می خواست بیافتد. خدا می داند چه قدر بیشتر خون ریخته می شد.

پس تا اینجا وارث یک چنین اتفاقاتی هستیم. از این به بعد، یک سری باید حواسشان باشد. مادرم و پدرم رأی دادی به بنی‌صدر اشکال ندارد، خدا فردا ازتو نمی‌پرسد چرا رأی دادی به این آدم جاسوس و خائن و ملعون، همین که رأی دادی مأجور هستی، برای اینکه همه شواهد و قرائن حاکی از این بود که او یک آدم مؤمن است اما از این به بعد اگر بخواهی پافشاری کنی روی رأیی که دادی، درست نیست.

یک مقدار جلوتر برویم و برگردیم و یک تلنگری بزنیم. نیروهای مسعود نیروهایی نیستند که همه آنها تخم حرام باشند، ولدالزنا باشند، نه خیلی از آنها را می شناسم، رفیق‌های من بودند، بچه محل و بچه مسجدی بودند، در دانشگاه با هم بزرگ شدیم. اما یک‌دفعه وقتی می‌گفتنی حسین جان این حرفها چیست تو می زنی عزیزم؟ می‌گفت نه ما باید برای مبارزه با امپریالیسم متحد شویم و نمی شود با نیروهای مرتجع همدم شد… این حرف‌های گنده را برای این بچه‌ها زدند و بعد با یک عنوان رئیس جنبش جوانان فلان منطقه، مسئول پخش روزنامه چهارراه سلسبیل، مسئول فلان… اغفال می‌کردند، مسئولیت می‌دادند و بچه هم فکر می کرد خبری است. تا اینکه داستان کردستان پیش آمد و بعد این جماعت آنجا رفتند و زندگی و خط تشکیل دادند و بعد هم راهی عراق و چکمه لیسی صدام شدند تا امروز که در خدمت شما هستیم دنبال جلسه با نتانیاهو و باراک و عبدالله اردنی ننه انگلیسی هستند که یا اینجا بروند و یا آنجا. کار به کجا می رسد؟ انحراف یک‌دفعه چنین زاوایه ای نمی گیرد، اول فاصله کم است، بچه مسلمان است، همسایه ات است. عناد می کند و روی تفکرات باطلش لجاجت می کند. ناراحتی امروز برای پسر شهید و یا همسر شهیدی که در جبهه مخالف تو قرار گرفته چیز جدیدی نیست، از چه ناراحتی؟ این، یک جریان تاریخی است. اگرچه از این بابت که امروز در روزنامه اعتماد پسر عزیزم، پسر دلبندم حاج همت این مطالب را نوشت و یا از قولش نوشتند و آن حرف‌ها زده شد باید بروم چندین شب خون گریه کنم. به هرحال یک بخشی از آن را هم من مقصرم که بچه رفیقم را رها کردم اما چه‌کار می توانستم بکنم؟ وقتی که در دانشگاه به بچه مطالب نادرست یاد می‌دهند، تا کجا دنبال او باشم؟ ندیدی دیشب آن ۳ تفنگدار را در تلویزیون آوردند، صحبت می کردند. می دانید که چه کسانی بودند؟ وقتی نشانشان می داد گفت ما باور نمی کنیم آقای حجاریان و آقای عطریانفر شما به‌عنوان علمداران این جبهه یک دفعه در طول ۲۰ روز برگشتید، چه اتفاقی افتاد؟ راست می گویند آنجا چیزخورتان کردند؟! این چیزهایی که کروبی می گوید؟ این اتفاق‌ها که افتاده؟ براساس این چیزها نظر شما برگشت. گفتند نه، تفکرات وارداتی ما ناشی از ماکس وبر و کوپر و امثالهم بود که خودشان مسموم هستند. با این تفکرات نمی شود یک خم این انقلاب را گرفت و آن را زمین زد. کتب درسی دانشگاه های ما مسموم، اساتیدی که خود ما باشیم مسموم، این کتاب‌ها را به خورد دانشجوان خودمان در طول سال‌ها دادیم، نتیجه آن هم کف خیابان، درگیری است. اگر دولت و نظام این تقصیر و پوزش ما را بپذیرد، می گوییم برای شما که این اتفاق برای چه چیزی افتاد؟

پریروز به جاسبی گفتم این حرف‌هایی که اینها می زنند مشخصاً به جنابعالی و آموزه ها و این کتب درسی مریض و مسموم و اساتید سکولار برمی گردد. اینها بنا داشتند جمهوری اسلامی اسمش جمهوری باشد اما از درون پوچ و بی محتوا باشد. پیش از آنکه برای پسر حاج ابراهیم همت ناراحت باشیم، باید مرکز فساد را که این فساد را پمپا‍ژ می کند، خشکاند. مگر دیوانه ایم برویم کف خیابان و شروع کنم با چوب و چماق دنبال اینها بیفتیم؟ البته وقتی امنیت نظام به مخاطره بیفتد، با کسی شوخی نداریم، جزء آموزه های دینی علی‌ابن‌ابی‌طالب است. آقا اینها که در برابر ما قرار گرفته‌اند، همه پسرخاله و پسرعموی ما هستند، مگر می شود به جنگ اینها رفت؟ بله باید برویم. نبرد اول با ناکثین. یک مأموریت برون مرزی به من بده تا در این نبرد نباشم. این طلحه است، این زبیر است، این ام المؤمنین است، تا دیروز با همدیگر شمشیر می زدید، اینها حافظان قرآنند. همه گیج شدند که کدام درست می گوید؟ فرمود “اعرف الحق، تعرف اهله”، برو حق را بشناس سپس به اهلش ایمان بیاور. اگر هم نتوانستی تشخیص بدهی، برو تا این وضعیت را نبینی. این صحنه مال تو نیست، این صحنه مال اهل بصیرت است. فرمود: “لا یحمل هذا العلم، الا اهل البصر و الصبر”، در زیر بیرق من نمی مانند الا انسان‌های بصیر و صابر.

نبرد دوم اتفاق افتاد، دو مرتبه سینه به سینه همدیگر که داستان را بهتر از من می دانید. فقط یک مرور کوچک؛ دقیقه ۹۰ قرآن‌ها سر نیزه رفت. باز جبهه اسلام گیج شد، فرمود قرآن را با همه قداستی که دارد پاره کنید، قرآنها را بزنید، هیچ ایرادی ندارد، اینها ورق پاره هایی هستند که عن‌قریب در زیر پوتین های شما و سم اسبان شما می روند. قرآن ناطق من امیرالمؤمنین هستم. سپاه اسلام کم آورد و شد آن فتنه ای که نباید می شد.

نبرد سوم، نبرد با مارقین که به مراتب سخت تر، پیچیده تر و بغرنج تر است. نبردی که وقتی امیرالمؤمنین ابن عباس را فرستاد، فرمود برو با اینها صحبت کن، بشارت بده و نصیحت‌شان کن اما حواست باشد با اینها از در قرآن محاجه نکن، فقط راجع به سیره وسنت نبوی با آن‌ها صحبت کن. ابن عباس رفت و برگشت، آقا دید که پای ابن عباس می لرزد. گفت ‌آقا اینها چه کسانی بودند مرا نزدشان برای مذاکره فرستادی؟ یک آیه قرآن می آوردی، ده تا جواب می دادند، از اثرات سجده های طولانی، پیشانی آنها کبره بسته بود. مع الوصف ۴هزار نفر از اینها جدا شدند، ۴هزار نفر ماندند. زمانی که به مصاف امیرالمؤمنین و سپاه اسلام آمدند می گویند که الیوم یوم دهر الجنه این شمشیرهایشان را قلاب کرده بودند و می گفتند که امروز هر که در برابر علی کشته شود، روز ورود او به بهشت الهی است. در دو، سه ساعت، ۴ هزار نفر آن‌ها کشته شدند و فقط ۵ نفر فرار کردند. فرمودند یا امیرالمؤمنین تهشان را درآوردی. آقا فرمودند اشتباه می کنید باز هم در رحم مادرانشان و صلب پدرانشان تولید مثل خواهند کرد و این قصه بازهم اتفاق می افتد. شما نمی توانید اینها را تشخیص دهید، خیلی پیچیده هستند. قبل از این نبرد، آقا این را برای این روزها پیش بینی کرده بود.

پس از این فتنه، فتنه ای دیگر به وجود می آید که به مراتب شکننده تر از آن است. در اثر این فتنه، دل‌هایی که محکم و استوار بودند، گرفتار انحراف می شوند و مردانی پس از سلامت ایمان منحرف می گردند. با وجود این فتنه، تمایلات مردم تغییر می کند و اعتقادات با یکدیگر مشتبه می شود و تشخیص صحیح و نادرست دشوار می گردد. هرکه با آن مبارزه کند، او را درهم می شکند و هرکه بخواهد آن را خاموش کند، او را نابود سازد. فتنه گران در میان آن فتنه مثل دسته هایی از گورخران وحشی یکدیگر را گاز می گیرند. در آن زمان رشته دین از هم جدا شده و علایم راه راست پنهان گردیده و چشمه حکمت خشک خواهد شد ولی ستمگران در آن فتنه به سخن می آیند و بیابان نشینان را با زجر ستم بیازارند و با سینه مرکب ستم آنها را خرد کنند. انسان‌های تک‌رو نابود شوند و سواران در جلوگیری از آن هلاک شوند. آری آن فتنه با سرنوشتی تلخ برای مردم وارد می شود و خون‌های تازه ای را می‌طلبد و به دین خدا ضربه وارد می کند و پیمان‌ها و عهدهای استوار یقین را می پوساند.

“آقا” دو ماه و نیم است که در هر سخنرانی بر این فتنه تأکید می‌کنند، معلوم است اتفاق سختی افتاده است. اتفاقی که فقط یک مناظره و یک جنگ تبلیغاتی نبود پریشب برگشت گفت که مطمئن شدیم این یک جریان براندازی نظام بود که از بیرون فتنه کلید خورده بود اما از داخل همراهی می شد. بگذارید این روزها کمی غبار بخوابد. اگر یک مناظره تبلیغاتی برای رسیدن به قدرت بود، با جورج سورس هماهنگی چرا؟ یهودی بی‌شرفی که با جین شارپ تئوریسین انقلاب‌های مخملین در بیرون فعالیت می کنند. اگر که فقط و فقط یک مناظره برای رأی آوردن و ریاست جمهوری بود، پول برای NGOها از جیب این مردم بدبخت و بیچاره چرا؟ پول از دانشگاه آزاد چرا؟ اگر که فقط یک انتخابات بود، پول گرفتن از کشورهای عربی چرا؟ برای حزب باران‌تان و برای این کارها پول های خودتان بود آوردید با آن ۴۰۰، ۵۰۰ هزار مانتو فیروزه ای درست کردید ریختید در کف خیابان و این مسخره بازی‌ها؟

حرمتی که آقا فرمودند از نظام شکستند، اینها را ما پیگیری خواهیم کرد، حرمت شکسته شده‌ای که سالیان سال نمی شود، آن را به همین راحتی پاک کرد. چه اتفاقاتی افتاد؟ چه کسانی گیج شدند؟ چه کسانی کم آوردند؟ همان افرادی که تا دیروز میلیاردی به آنها می دادند فیلم چهل سرباز می ساختند و می رفتند پیش “آقا”، مولای ما، مقتدای ما می‌گفتند، با یک سیلی خوردن یک بچه که نمی دانیم آن هم واقعیت دارد یا نه، امروز سمفونی های ای کاش می نویسند. آنهایی که تا دیروز پول و وام کلان و بساط فیلم‌سازی‌اشان به راه بود و فیلم می ساختند و کار هم نداشتند نظام و جبهه و خط دست کیست؟ عزیز من آقای مجید مجیدی قبول که جلوی آقا گریه کردید و گفتید آقا چرا اینگونه شده، آن زمان جبهه و جنگ، پیرزن دو تا تخم مرغش را می داد، آن همه اخلاص کجا رفت؟ حضرت آقا در جا جواب دادند و گفتند آقای فلانی روح لطیفی دارند ولی آقای فلانی این تلخی هایی که شما این‌دفعه دیدید زمان جبهه و جنگ و مقطع ما هم وجود داشت. همان موقعی که در جبهه شیرینی وجود داشت، این پشت هم همین لجن پراکنی ها بود. این روزها هم باید دو تای آنها را با هم ببینی. اما باید به ایشان گفت که آقای مجید مجیدی شبی که تو آن فیلم را درست کردی مقابل احمدی‌نژاد و آن هنرپیشه را که خودت آمدی گفت آقا من قسم می‌خورم نمی دانستم طرف هنرپیشه بوده، کاری ندارم فیلم تو جبهه اسلام را شکست. احساس کردی که ممکن است آن طرف رأی بیاورد و تو آن کار را برای آنها انجام دادی. اهل فن می دانند، وقتی فیلم را دیدند شکست جبهه اسلام بود. خیلی عالی کار کرده بودی. دمت گرم! به خاطر هنرنمایی‌ات. اما گاف دادی، برای یک عمر باید جواب خدا را بدهی. گفت لعن الله امة اسرجت و الجمت و تنقبت لقتالک آنهایی که آمدند در این صحنه و تیر انداختند، آنهایی که رضایت دادند و آنهایی که فقط یک سر تکان دادند. شنیدند حسین بن علی کشته شد آنهایی که یک لبخندی زدند و فحوای دلشان رضایت داد. خدا می داند که آن سی دی ۹۰ سیاسی پاهای کسانی را از رفیقان من لرزاند که روی اسم آوردن آنها را ندارم. در آن شب‌های فتنه که بچه با همه ندانستنی‌هایش که این اشخاص را نمی شناسد، می خواهد تصمیم بگیرد که به چه کسی رأی دهد، چه کسی راست می گوید و چه کسی نه!

ناصر جان روزی که نتایج انتخابات اعلام شد، فردایش یکشنبه، آنها اعلام کردند که به میدان ولیعصر می آیند، حزب‌الله هم اعلام کرد که به میدان ولی عصر می آییم. رفتیم، حزب الله غالب شد، دیدیم آنها دارند صحنه را ترک می کنند اما خوردیم سینه به سینه همدیگر، توی سینه پسرعمویم، هم گردانیم، با جانبازی ۸۰ درصد، یک پا قطع، چشم ندارد، گفت حاج سعید کدام طرفی هستی گفتم با این جماعت. گفت اینها؟! ‌اینها به ضلالتند، بیا با ما. می خواهیم برویم میدان ونک، بعد هم می خواهیم صداوسیما را بگیریم، زدم پشتش گفتم خداحافظت باشد. اما بعد از چند دقیقه پاهای من سست شد. گفتم یا اباالفضل العباس عجب اتفاقی می خواهد بیافتد. من در کل این ۱۰ سال جنگ، نه در کردستانش نه در جنگ عراقش ندیده بودم. آنجا که کردستان بود، یک اتفاقات خاصی می‌افتاد، این طرف هم عراق بود و مشخص بود.

یا امیرالمؤمنین چه بود آن اتفاقاتی که برای شما افتاد. باید به جنگ مقابل پسرعمو، برادر و پسرم بروم. باید بیایی در مقابل صداوسیمایی دفاع کنی که خودت قبلاً قبولش نداری. چون اگر بیاید آنجا و برودند بالا و با همه عناصری که آنجا هستند، میکروفون را بگیرد، یک لحظه بگوید اینجا موج سبز است انقلاب اسلامی و تهران به دست اشغالگران فتح شد و یا برنده می‌دانیم، می فهمی یعنی چه؟ و تو آنجا بایستی، بروی در مقابل اهل قبله بایستی. این آن فتنه آخرالزمانی است که خدا نکند این اتفاق دوباره بیفتد. خیلی سخت است. اثرش همین الآن در خانه هایمان هست. حتی اگر موفق هم نشوند که این داستان را کش بدهند، در دانشگاه باز هم برنده میدان هستند. متأسفانه چرا؟ چون جنگ را به داخل کشیدند. تو دیگر دغدغه لبنان و فلسطین را نداری. کما اینکه ۳۰ سال بود از این حرف‌ها نمی شنیدیم “نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران” جرأت نمی کردند از این حرف‌ها بزنند. چه کسی حرمت را شکست؟ آنها که بودند، از قبل چیز جدیدی تشکل نشده است. مگر چقدر بودند دو میلیون نفر؟ این همه خانواده ساواکی کجا رفتند، این همه خانواده جوجه های مسعود رجوی کجا رفتند، این همه معارض، اینها یک عِده و عُده‌ای دارند، عزیز من، این که چیز جدیدی نیست. همیشه بودند، هروقت فرصت پیدا کنند، صف آرایی می آیند. اما این را بدان پسرم دخترم، آن مسعود رجوی را من در مرصاد درک کردم و تا آخرش جنگیدیم و قرار نبود آن اتفاق پیش بیاید اما مع الوصف همچنین که دیدند که تو دیگر انگیزه برای استمرار جنگ نداری و آن قطعنامه امضا شد و برای روح الله زهرنامه شد، گازشان را گرفتند و دوباره آمدند. امضا دادی آتش بس دیگر نامردها. امضا دادیم باشد آتش بس می کنیم برای دفاع و حق قانونی مشروعمان نمی جنگیم، سلاح زمین شلیک نمی کنیم تا گروهی از سازمان ملل بیاید متجاوز را اعلام کند و غرامت را به تجاوز شده بپردازد. این کار ها را کردند؟ تاریخ نوشت یکبار دیگر هجمه کردند مثل چنین روزهایی آمدند روی جاده آسفالته اهواز- خرمشهر. فقط مرصاد نبود، آمدند در مهران و پل فلزی کرخه و دهلران و اسلام آباد تا تکه آخر آن قصر شیرین که نیروهای مسعود و مریم دارند داخل می‌شوند. تاریخ نوشت در این مقطع ۸۰ درصد زمین‌هایی که در طول ۸ سال دفاع مقدس آزاد کرده بودی، ظرف ۵ روز از تو گرفتند، اینها را برایت بازگو کردند یا فقط فتح و پیروزی خرمشهر را سر می‌دهند؟ خدا نکند عقب نشینی ها را ببینی، وقتی همه سلاح ها را می اندازند و می گویند آمدند. ولی امام هم هست، حزب الله هم هست، آقا هم هست. اینها نوشته شده در سر و سینه ما

سرا پا اگر زرد و پژمرده ایم

ولی دل به پاییز نسپرده ایم

چون گلدان خالی لب پنجره

پر از خاطرات ترک خوره ایم

اگر داغ دل بود ما دیده ایم

اگر خون دل بود ما خورده ایم

اگر دل دلیل است، آورده ایم

اگر داغ شرط است، ما برده ایم

اگر دشنه‌ی دشمنان، گردنیم

اگر خنجر دوستان، گرده ایم

گواهی بخواهید، اینک گواه

همین زخم هایی که نشمرده ایم

دلی سربلند و سری سر به زیر

از این دست عمری به سر برده ایم

شبی که مسعود داشت حمله می کرد، نرفته بود عرق سگی بزند، نرفته بود کارهای خلاف دیگر انجام دهد. بگویم کجا بود؟ حرم ابوالفضل العباس با نیروهایش. الله اکبر از این تاریخ. فیلم آن هست، نیروها را مجهز از سوئد، دانمارک، هلند، شمال، جنوب و غرب در حرم حضرت ابوالفضل العباس جمع کرده. مسعود دارد مقاله های کاریزماتیک خود را آنجا می خواند، سخنرانی می‌کرد. وقتی که بالای سر میرزا کوچک خان جنگلی ۲۰۰ هزار نفر صحبت می کردند، همه غش می کردند. چیز چیز هم نمی کرد و حرف هم بلد بود. این‌قدر خاطرخواه داشت. می گفت “یا ابوالفضل العباس به حق دست‌های بریده ات قسم می خوریم که امروز بسیج شده ایم برای سرنگونی حکومت فلانی و تا بینی دشمنان شما را به خاک نمالیم، چنین می کنیم و چنان می کنیم.” در جیب نیروهایش وصیت نامه هایشان (همان بچه محلی‌های من)، این بود که یا امام غریب داریم می آییم و کربلا را آزاد می کنیم. مادر عزیز عمری بود داغ دل داشتی، کربلا را ببینی، عن‌قریب کربلا را آزاد می کنیم.

اما برادر بسیجی، یک عمر دعا می کردی یا لیتنی کنا معک، حال روی سخن با توست. ای کاش حاجی با تو بودم، در کنار حاج همت می جنگیدم. تمام شد دیگر، برو فکری به حال خودت کن. علم امروز دست تو است. قرار است تو باشی جای حسن باقری. آقا به تو دلبسته که با تو خط تشکیل دهد. کجا هست خط؟ علمدارهای آنها کیانند؟ این جبهه که تشکیل شده است، کجاست؟ آقا فرمودند “جبهه نرم”؛ همانطور که در جبهه سخت مواضع و سنگرهای ما را می زنند، در جبهه نرم اعتقادات ما، ایمان و باورهای ما را بمباران می کنند و کردند و جواب هم گرفتند. این تهران را دیدیم که رأی قاطبه اش پشت سر آقا نبود، شهرستانی‌ها و پاپتی‌ها و آن‌هایی که کمتر مسموم شده بودند، پشت سر آقا ایستادند. اتفاق ناگواری است که افتاده و حضرت آقا هم ناراحت است. اگرچه از این بابت زیاد هم ناراحت نیستیم. ما از آن روزها باید بترسیم که دمپایی‌پوش‌ها و کفش ملی پوش‌های شوش و شهرری پشت ولایت نباشند. اگر آنها پشت خط را رها کردند، آن روز باید بترسی. وگرنه در نهایت اگر در دانشگاه تهران ۴ تا بادکنک سبز هوا کردند، چه می‌شود؟

سعید حجاریان هم می گوید “نه واقعاً ‌اینجا وضع ما خیلی خوب بود، اینجا زندان نبود، سونا و جکوزی به راه بود، ضمن اینکه ما به این فرصت احتیاج داشتیم.” عطریانفر هم گفت “اگر یک شرایطی مثل زندان بود، ۲۰ روز خلسه ای که فشار نیروهای جانبی به ما وارد نشود، فکر آزاد داشته باشیم، می فهمیدیم که داریم اشتباه می کنیم”، شما هم باید به این عزیزان بگویید عزیزم پسرم دخترم لجاجت نکن. البته با اعتقادات نمی شود بازی کرد که خیلی‌ها هم دارند مقاومت می کنند ولی آنهایی که بریدند، واقعاً‌ بریده‌اند.

ما دست به دامان شهیدان هستیم
سرمست و غزلخوان شهیدان هستیم

از سرخی ایثار شهیدان سبزیم
شرمنده‌ی احسان شهیدان هستیم

فقط یک رنگ نبود که بیایید سبزش را بچینید، کف این پرچم زیبا، قرمز است یعنی خون، در وسط رنگ سفید یعنی صلح و آرامش و امنیت و در رأس آن‌ها، سبزی پیروزی. نباید میوه‌چین بود.

بیان خاطرات دفاع مقدس، تحلیل و بررسی وقایع پس از انتخابات ریاست جمهوری – مهرماه ۱۳۸۸ – دانشگاه امام صادق
منبع: سایت حاج سعید قاسمی

تظاهر به اسلام و حق وجه مشترک فتنه گران 59 و 88

تهران - عضو هیات رییس مجلس خبرگان رهبری با اشاره به وی‍ژگی های فتنه های سال 59 و سال 88 در کشور گفت که وجه مشترک این دو فتنه " تظاهر فتنه گران به اسلام و حق و سوء استفاده از مقدسات " است.

به گزارش ایرنا، آیت الله" سید احمد خاتمی" دوشنبه شب و در مراسم بیست و نهمین سالگرد شهادت آیت الله بهشتی و یارانش بر ضرورت بررسی و تحلیل روند و مراحل دو فتنه 59 و 88 گفت: فتنه و حوادث سال 59 که به شهادت آیت الله بهشتی و یارانش منجر شد و قبل ازآن ترور نافرجام مقام معظم رهبری برای ما عبرت آموز است.
وی با بیان اینکه آیت الله بهشتی و یاران شهیدش گرفتار فتنه ، فتنه گران شدند، افزود: نهایت فتنه سال 59 این بود که انقلاب نوپای اسلامی شماری از یاران و همراهان امام را از دست داد.
عضو مجلس خبرگان رهبری در این مراسم که در مدرسه عالی شهید مطهری برگزار شد، خاطرنشان کرد که باید با بررسی تاریخ به شیوه جریانی و نه جرقه ای از وقایع و حوادث عبرت بگیریم و آموخته های خود را پیشه کارهای آینده کنیم.
آیت الله خاتمی با بیان اینکه " هنگامه فتنه عده ای خود را به لباس حق ملبس می کنند و کارهای باطل خود را پیش می برند"، تصریح کرد:نمونه های بسیاری از فتنه درتاریخ ثبت شده که فتنه گران با برتن کردن لباس حق و دین به اصل و اساس دین ضربه زده اند.
وی اظهار داشت:در سال 59 عده ای با تظاهر به اسلام وارد میدان شدند و ضرباتی را به یاران با وفای امام زدند و در فتنه سال 88 نیز تعدادی با تظاهر به حق و اسلام و به بهانه دفاع از آرمان های امام به میدان آمدند، اما قصد و نیت آنها در اصل همانند فتنه گران سال 59 ،ضرب زدن به پیکره نظام اسلامی بود.
عضو مجلس خبرگان رهبری گفت که فتنه گران سال 88 آبروی ایران را در سطح جهان بردند و باعث شدند تا رسانه های خارجی هجمه های تبلیغاتی را علیه ایران سازماندهی کنند.
خاتمی سابقه تاریخی فتنه در جهان اسلام را مورد توجه قرارداد وخاطرنشان کرد:در تاریخ اسلام از این دست فتنه ها فراوان بچشم می خورد از جمله اینکه پس ازرحلت پیامبراسلام (ص) عده ای خواستند تا ولایت مداری علی (ع ) را زیرسئوال ببرنند و سعی کردند تا با ممنوع کردن استفاده از روایت های پیامبر واحادیث وی، ولایت علی را در اذهان مردم گم کنند.
وی افزود:آنها برای جلوگیری ازنشر احادیث پیامبر (ص) و دستیابی مردم به حقیقت بهانه می آوردند که با مطرح شدن احادیث، قرآن درحاشیه قرار می گیرد، آنها با همین ترفند تلاش کردند تا ولایت را هم بدست آورند؛ بنابراین فتنه همیشه در لباس زیبای حق به میدان فرستاده می شود تا بتواند مردم را فریب دهد.
عضو مجلس خبرگان رهبری اظهار داشت:عده ای که طاقت عدل علی را نداشتند ، سرستیز با آن امام بزرگوار را درپیش گرفتند و خوارج نمونه بارزی از ولایت ستیزی است، آنها با اینکه از حق بودن علی (ع) آگاه بودند ولی بازهم ولایت ستیزی کردند.
آیت الله خاتمی با بیان اینکه فتنه های سال 59 در پوشش حمایت از مردم و با سوء استفاده از قرآن و مقدسات صورت گرفت، افزود: آنها با شعار به نام خدا و خلق قهرمان وارد میدان شدند و لباس حق را بر تن داشتند اما دست به خیانت زدند و جنایتهای زیادی کردند ، منافقین علاوه بر حادثه حزب جمهوری اسلامی بیش ازسیزده هزار نفر ازهموطنان ما را به شهادت رساندند،اما در نهایت رسوا شدند.
وی خاطرنشان کرد: درسال 88 نیز فتنه گران به بهانه اینکه درخط امام هستیم و راه امام را دنبال می کنیم ، فتنه جدیدی را که متصل به همان فتنه قبل است،آغاز کردند ، اما با هوشیاری مقام معظم رهبری، مردم آتش این فتنه را خاموش کردند.
عضو مجلس خبرگان رهبری تاکید کرد: تا زمانیکه مردم ولایت مدار حول محور رهبری باشند و از فرامین ایشان پیروی کنند،نظام اسلامی آسیب نمی بیند و حفظ نظام که از اوجب واجبات است ،تضمین خواهد شد.